صفحه ها
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 263136
تعداد نوشته ها : 109
تعداد نظرات : 6
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 سوره نازعات این سوره مکی است و دارای 46 آیه است.

محتوای سوره نازعات
این سوره همانند سوره نبا بر محور مسائل معاد دور می‏زند، و روی هم رفته در شش بخش خلاصه می‏شود:
1- نخست با قسمهای مؤکدی که ارتباط با مساله معاد دارد روی تحقق این روز بزرگ تکیه و تاکید می‏کند.
2- در مرحله بعد به قسمتی از مناظر هول‏انگیز و وحشتناک آن روز اشاره می‏نماید.
3- در بخش دیگر اشاره کوتاه و گذرائی به داستان موسی و سرنوشت فرعون طغیانگر دارد که هم مایه تسلی خاطر پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) و مؤمنان است و هم هشداری به مشرکان طغیانگر، و هم اشاره‏ای است به اینکه انکار معاد انسان را به چه گناهانی آلوده می‏کند.
4- در بخش بعد نمونه‏هائی را از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمین که خود دلیلی است برای امکان معاد و حیات بعد از مرگ بر می‏شمرد.
5- بار دیگر به شرح قسمتی دیگر از حوادث وحشتناک آن روز بزرگ و سرنوشت طغیانگران و پاداش نیکوکاران می‏پردازد.
6- سرانجام در پایان سوره بر این حقیقت تاکید می‏کند که هیچکس از تاریخ آن روز با خبر نیست، ولی همین اندازه مسلم است که نزدیک است.
انتخاب نام نازعات برای این سوره به خاطر نخستین آیه آن است  فضیلت تلاوت این سوره در حدیثی از پیغمبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) آمده است: من قرأ سورة و النازعات لم یکن حبسه و حسابه یوم القیامة الا کقدر صلاة مکتوبة حتی یدخل الجنة: کسی که سوره نازعات را بخواند توقف و حساب او در روز قیامت تنها به اندازه خواندن یک نماز روزانه است، و بعد از آن وارد بهشت می‏شود.
امام صادق (علیه‏السلام‏) می‏فرماید: من قرأها لم یمت الا ریان، و لم یبعثه الله الا ریان، و لم یدخله الجنة الا ریان: کسی که این سوره را بخواند سیراب از دنیا می‏رود، و خداوند او را سیراب محشور می‏کند، و سیراب وارد بهشت می‏سازد (سیراب از رحمت بی‏پایان حق).
مسلم است کسی که محتوای این سوره را که آیات تکان دهنده‏اش ارواح خفته را بیدار و متوجه وظائف خود می‏سازد در جان خویش پیاده کند از چنان پاداشهائی برخوردار خواهد شد، نه آنها که فقط به خواندن الفاظ قناعت می‏کنند.

ترجمه آیات

1. سوگند به فرشتگانی که ارواح مجرمان را به شدت از بدنهایشان بر می‏کشند!
2. و فرشتگانی که ارواح مؤمنان را با مدارا و نشاط جدا می‏سازند.
3. و سوگند به فرشتگانی که در اجرای فرمان الهی با سرعت حرکت می‏کنند.
4. و سپس بر یکدیگر سبقت می‏گیرند.
5. و آنها که امور را تدبیر می‏کنند. 
6. در آن روز که زلزله‏های وحشتناک همه چیز را به لرزه در می‏آورند.
7. و به دنبال آن حادثه دومین (صیحه عظیم) رخ می‏دهد.
8. دلهائی در آن روز سخت مضطرب است.
9. و چشمهای آنان از شدت ترس فرو افتاده!
10. (ولی امروز) می‏گویند: آیا ما به زندگی مجدد باز می‏گردیم؟ 
11. آیا هنگامی که استخوانهای پوسیده‏ای شدیم (ممکن است زنده شویم؟).
12. می‏گویند اگر قیامتی در کار باشد بازگشتی است زیانبار!
13. ولی این بازگشت تنها با یک صیحه عظیم واقع می‏شود.
14. ناگهان همگی بر عرصه زمین ظاهر می‏شوند.
15. آیا داستان موسی به تو رسیده است؟

تفسیر آیات

سوگند به این فرشتگان پر تلاش
در این آیات به پنج موضوع مهم قسم یاد شده، و هدف از این سوگندها بیان حقانیت و تحقق مساله معاد و رستاخیز است، می‏فرماید: سوگند به آنها که به سختی می‏کشند و بر می‏کنند (و النازعات غرقا) و سوگند به آنها که به راحتی جدا می‏سازند (و الناشطات نشطا) و سوگند به آنها که به سرعت حرکت می‏کنند (و السابحات سبحا) و آنها که به خوبی سبقت می‏گیرند (فالسابقات سبقا) و آنها که امور را تدبیر می‏کنند (فالمدبرات امرا) پیش از آنکه به تفسیر این آیات بپردازیم باید لغاتی که در آن به کار رفته دقیقا روشن شود.
نازعات از ماده نزع به معنی چیزی را از جا بر کندن و یا کشیدن است، مانند کشیدن کمان به هنگام پرتاب تیر، و گاه این واژه در امور معنوی نیز به کار می‏رود مانند نزع عداوت یا محبت از قلب به معنی برکندن آن غرق با فتح را (بر وزن شفق) به گفته بسیاری از ارباب لغت در اصل به معنی فرو رفتن در آب است، و گاه به معنی گرفتاری شدید در یک حادثه و بلا نیز آمده.
و غرق (بر وزن فرق) به گفته ابن منظور در لسان العرب اسمی است که جانشین مصدر شده و به معنی اغراق است، و اغراق در اصل به معنی کشیدن کمان تا آخرین نقطه ممکن است، سپس به معنی مبالغه در هر کار آمده. و از اینجا به خوبی روشن می‏شود که آنچه در آیه فوق آمده به معنی غرق شدن نیست بلکه به معنی انجام یک کار تا سر حد ممکن است.
ناشطات از ماده نشط (بر وزن هشت) در اصل به معنی گشودن گره‏هائی است که به آسانی باز می‏شود، و به چاههائی که عمق کمی دارد و دلو به آسانی و با یک حرکت از آن بیرون می‏آید انشاط گفته می‏شود، و به شترهائی که با اندک اشاره‏ای به سرعت حرکت می‏کنند نیز نشیطة می‏گویند، و لذا به طور کلی این واژه در هر گونه حرکتی که با سهولت انجام می‏شود به کار می‏رود.
سابحات از ماده سبح (بر وزن سطح) به معنی حرکت سریع در آب یا در هوا است، لذا در مورد شنا کردن در آب و یا حرکت سریع اسب، و با سرعت به دنبال کاری رفتن گفته می‏شود، تسبیح که به معنی پاک شمردن خداوند از هر عیب و نقص است نیز از همین معنی گرفته شده، گوئی کسی که تسبیح می‏گوید با سرعت در عبادت پروردگار به پیش می‏رود.
سابقات از ماده سبقت به معنی پیشی گرفتن است، و از آنجا که پیشی گرفتن معمولا بدون سرعت ممکن نیست گاه از این ماده مفهوم سرعت نیز استفاده می‏شود.
مدبرات از ماده تدبیر به معنی عاقبت چیزی را اندیشیدن است، و از آنجا که عاقبت‏اندیشی و آینده‏نگری سبب سامان یافتن کار به نحو احسن می‏گردد واژه تدبیر در این معنی نیز به کار می‏رود. اکنون با توجه به آنچه در معنی لغات این آیات گفته شد به سراغ تفسیر آنها می‏رویم.
این سوگندهای پنجگانه که در ابتدا در هاله‏ای از ابهام فرو رفته، ابهامی که انگیزه اندیشه بیشتر و عمیقتر، و سبب جولان ذهن و فکر و دقت و بررسی است اشاره به چه کسان، یا چه چیزهائی است؟ مفسران درباره آن بسیار سخن گفته‏اند، و تفسیرهای فراوانی دارند که عمدتا بر سه محور دور می‏زند:
1 - منظور از این سوگندها فرشتگانی است که مامور قبض ارواح کفار و مجرمانند که آنها را به شدت از بدنهایشان بر می‏کشند، ارواحی که هرگز حاضر به تسلیم در برابر حق نبودند. و فرشتگانی که مامور قبض ارواح مؤمنانند که با مدارا و نرمش و نشاط آنها را جدا می‏سازند. و فرشتگانی که در اجرای فرمان الهی با سرعت حرکت می‏کنند. سپس بر یکدیگر پیشی می‏گیرند. و سرانجام امور جهان را به فرمان او تدبیر می‏کنند.
2 - این سوگندها اشاره به ستارگان آسمان است که پیوسته از افقی کنده می‏شوند و به افق دیگری رهسپار می‏گردند.
گروهی آرام حرکت می‏کنند، و گروهی به سرعت راه می‏سپرند. و در اقیانوس عالم بالا شناورند. و بر یکدیگر پیشی می‏گیرند.
و سرانجام با تاثیراتی که این کواکب دارند (تاثیراتی همچون تاثیر نور آفتاب و ماه در کره زمین) امور جهان را به فرمان خدا تدبیر می‏کنند.
3 - منظور جنگجویان یا اسبهای مجاهدان راه خدا است که از خانه‏ها و وطنهای خود به شدت بر کنده می‏شوند. سپس با نشاط و نرمی راه میدان نبرد را پیش می‏گیرند. و بر یکدیگر سبقت می‏گیرند. و امور جنگ را تدبیر و اداره می‏کنند.
گاه بعضی از مفسران این تفسیرها را به هم آمیخته، قسمتی از سوگندهای پنجگانه را از یک تفسیر، و قسمت دیگر را از تفسیر دیگر گرفته‏اند، ولی اصول همان تفسیرهای سه‏گانه فوق است.
البته میان این تفسیرها تضادی وجود ندارد، و ممکن است آیات فوق اشاره به همه اینها باشد، ولی در مجموع تفسیر اول با توجه به نکاتی که ذیلا گفته می‏شود از همه مناسبتر است: نخست تناسب با روز قیامت است که سوره در مجموع ناظر به آن می‏باشد و دیگر تناسب با آیات مشابه آن در آغاز سوره مرسلات است.
و دیگر اینکه جمله و المدبرات امرا بیشترین تناسب را با فرشتگان دارد که به فرمان خدا تدبیر امور جهان می‏کنند، و لحظه‏ای از انجام اوامر او سر باز نمی‏زنند لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون (انبیا - 27) به خصوص اینکه مساله تدبیر امور در اینجا به صورت مطلق ذکر شد و هیچ قید و شرطی در آن نیست.
از همه اینها گذشته روایاتی از ائمه معصومین در تفسیر این آیات نقل شده که مناسب با همین معنی است از جمله: در روایتی از علی (علیه‏السلام‏) می‏خوانیم که در تفسیر و النازعات غرقا فرمود: منظور فرشتگانی است که ارواح کفار را از بدنهایشان به شدت بیرون می‏کشند، آنچنانکه تیرانداز کمان را تا آخرین مرحله می‏کشد.
شبیه همین معنی از آن حضرت (علیه‏السلام‏) در تفسیر و الناشطات و نیز تفسیر و السابحات و فالمدبرات نقل شده است.
البته می‏توان همین تفسیر را به صورت کلی‏تر و عمومی‏تری بیان کرد که مساله قبض ارواح مؤمنان و کفار یکی از مصادیق آن باشد نه تمام محتوای آن، به این ترتیب که گفته شود منظور از این سوگندها در مجموع فرشتگان است در رابطه با اجرای کل فرمانهای الهی که اجرای این فرمانها در پنج مرحله تحقق می‏یابد، اول حرکت شدید نخستین به دنبال تصمیم‏گیری قاطع، و بعد مرحله راه افتادن آرام، و سپس سرعت گرفتن، و پیشی جستن، و در نهایت تدبیر امور و سامان دادن به کارها است، ولی به هر حال برنامه فرشتگان در زمینه قبض ارواح کفار و مؤمنان یکی از مصادیق این مفهوم کلی است، و زمینه‏ساز بحثهای آینده این سوره درباره معاد محسوب می‏شود.

پاسخ به دو سؤال
در اینجا دو سؤال باقی می‏ماند نخست اینکه نازعات و ناشطات جمعهای مؤنث است، به چه مناسبت در اینجا به کار رفته؟ دیگر اینکه سه سوگند اول با واو قسم شروع شده، ولی در چهارمین و پنجمین سوگند ف جانشین آن گشته است که برای عطف یا تفریع است؟ در پاسخ سؤال اول باید به این نکته توجه داشت که نازعات جمع نازعة به معنی طایفه و گروهی از فرشتگان است که این برنامه را انجام می‏دهند همچنین ناشطات و بقیه این صیغه‏های جمع و از آنجا که طایفه مؤنث لفظی است جمع آن به همین صورت بسته شده.
و در پاسخ سؤال دوم می‏توان گفت که سبقت جستن نتیجه حرکت سریع است که از سابحات استفاده می‏شود، و تدبیر امور نیز نتیجه‏ای است برای مجموع این حرکت.
آخرین سخن که در اینجا باید گفته شود این است که همه این سوگندها برای بیان مطلبی است که صریحا در آیه ذکر نشده، ولی از قرینه مقام، و همچنین از آیات بعد به خوبی روشن می‏شود، هدف این است که بگوید: سوگند به این امور که همه شما سرانجام مبعوث و محشور می‏شوید و قیامت و رستاخیز حق است.

معاد تنها با یک صیحه عظیم رخ می‏دهد!
بعد از آن که با قسم‏های مؤکد وقوع قیامت به عنوان یک امر حتمی در آیات گذشته بیان شد، در آیات مورد بحث به شرح بعضی از نشانه‏ها و حوادث این روز بزرگ می‏پردازد، و می‏فرماید: این بعث و رستاخیز در روزی واقع می‏شود که زلزله وحشتناک همه چیز را به لرزه در می‏آورد (یوم ترجف الراجفة).
سپس دومین حادثه عظیم رخ می‏دهد (تتبعها الرادفة).
راجفه از ماده رجف (بر وزن کشف) به معنی اضطراب و لرزه شدید است، و از آنجا که اخبار فتنه‏انگیز مایه اضطراب جامعه می‏شود به آن اراجیف می‏گویند.
رادفه از ماده ردف (بر وزن حرف) به معنی شخصی یا چیزی است که به دنبال دیگری قرار می‏گیرد، و لذا به شخصی که دنبال سر دیگری سوار بر مرکب می‏شود ردیف می‏گویند.
بسیاری از مفسران معتقدند که منظور از راجفه همان صیحه نخستین یا نفخ صور اول است که شیپور فنای جهان و زلزله نابودی دنیا است، و رادفه اشاره به صیحه دوم یا نفخ صور ثانی است که نفخه حیات و رستاخیز و بازگشت به زندگی جدید است.
بنا بر این آیه شبیه چیزی است که در آیه 68 سوره زمر آمده است و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون: در صور دمیده می‏شود و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند مدهوش می‏شوند و می‏میرند، مگر آنها که خدا بخواهد، سپس بار دیگر در صور دمیده می‏شود ناگهان همه بپا می‏خیزند و در انتظار حسابند. بعضی نیز گفته‏اند که راجفه اشاره به زلزله‏ای است که زمین را متلاشی می‏کند و رادفه زلزله‏ای است که آسمانها را درهم می‏ریزد، ولی تفسیر اول صحیحتر به نظر می‏رسد.
سپس می‏افزاید: دلهائی در آن روز سخت مضطرب است (قلوب یومئذ واجفة).
دلهای مجرمان و گنهکاران و طغیانگران همه به شدت می‏لرزد، و نگران حساب و جزا و کیفر است.
واجفه از ماده وجف (بر وزن حذف) در اصل به معنی سرعت سیر است، و اوجفت البعیر در جائی گفته می‏شود که انسان شتر را با سرعت به حرکت در آورد و از آنجا که حرکت سریع باعث لرزه و اضطراب است، این واژه در معنی شدت اضطراب نیز به کار می‏رود.
این اضطراب درونی به قدری شدید است که آثار آن در تمام وجود گنهکاران ظاهر می‏شود، لذا در آیه بعد می‏افزاید: چشمهای آنان از شدت ترس فرو افتاده و خاضع است (ابصارها خاشعة).
در آن روز چشمها به گودی می‏نشیند، از حرکت باز می‏ایستد و خیره می‏شود، و گوئی دید خود را از شدت ترس از دست می‏دهد.
آنگاه سخن را از قیامت به دنیا می‏کشاند و می‏فرماید: با اینهمه آنها در این دنیا می‏گویند آیا ما بار دیگر به زندگی باز می‏گردیم؟! (یقولون ائنا لمردودون فی الحافرة).
حافره از ماده حفر در اصل به معنی کندن زمین است، و اثری که از آن باقی می‏ماند حفره نامیده می‏شود، سم اسب را حافر می‏گویند چون زمین را حفر می‏کند، سپس حافره به عنوان کنایه در حالت نخستین استعمال شده، زیرا انسان از راهی که می‏رود زمین را با پای خود حفر می‏کند و جای پای او باقی می‏ماند، و هنگامی که باز می‏گردد در همان حفره‏های نخستین گام می‏نهد، و لذا این واژه به معنی حالت اول آمده است.
آیه بعد ادامه سخنان آنها را نقل کرده می‏گوید: آیا هنگامی که ما به صورت استخوانهای پوسیده و پراکنده‏ای در آمدیم بار دیگر به زندگی باز می‏گردیم؟! (ا ئذا کنا عظاما نخرة).
این همان چیزی است که همواره منکران معاد روی آن تکیه می‏کردند، و می‏گفتند: باور کردنی نیست که استخوان پوسیده بار دیگر لباس حیات در تن بپوشد، چرا که فاصله میان آن و یک موجود زنده را بسیار زیاد می‏دیدند، در حالی که فراموش کرده بودند که در آغاز نیز از همان خاک آفریده شده‏اند.
نخرة صفت مشبهه است از ماده نخر (بر وزن نخل و همچنین بر وزن شجر) در اصل به معنی درخت پوسیده و تو خالی است، که وقتی باد بر آن می‏وزد صدا می‏کند، و لذا به صدائی که در بینی می‏پیچد نخیر می‏گویند، سپس این کلمه در مورد هر موجود پوسیده و متلاشی شده به کار رفته است.
منکران معاد به این هم قناعت نمی‏کنند، بلکه به استهزای معاد برخاسته و به عنوان مسخره می‏گویند: اگر قیامتی در کار باشد بازگشتی است زیانبار و وضع و حال ما در آن روز سخت و دردناک خواهد بود! (قالوا تلک اذا کرة خاسرة).
احتمال دیگری که در تفسیر این آیه است اینکه آنها از روی جد و نه از روی استهزاء، این سخن را می‏گویند، و مقصودشان این است که اگر بازگشتی در کار باشد یک بازگشت تکراری و بیهوده، بلکه زیانبار است، اگر زندگی خوب است چه بهتر که خداوند همین را ادامه دهد، و اگر بد است باز گشت برای چیست؟ جمله ا ئنا لمردودون فی الحافرة با توجه به اینکه حافرة به معنی چاله و گودال است نیز می‏تواند قرینه‏ای برای این تفسیر باشد، ولی آنچه در میان مفسران معروف است همان تفسیر اول است.
قابل توجه اینکه: در آیات گذشته تعبیر به یقولون آمده بود که نشانه استمرار و تکرار آن سخن از سوی آنها است، ولی تعبیر به قالوا (گفتند) در آیه مورد بحث دلیل بر این است که این سخن را همیشه تکرار نمی‏کردند تنها گاهی از آنها سر زده است، و این است نکته تفاوت این تعبیر.
در پایان این آیات بار دیگر به مساله قیام قیامت و بر پا شدن رستاخیز باز می‏گردد، و با لحنی قاطع و کوبنده می‏فرماید: این باز گشت تنها با یک صیحه و فریاد عظیم واقع می‏شود (فانما هی زجرة واحدة).
ناگهان همگی بپا می‏خیزند و بر عرصه زمین ظاهر می‏شوند (فاذا هم بالساهرة).
این کار پیچیده و مشکلی نیست، همین که به فرمان خدا نفخه دوم دمیده شود و بانگ حیات و زندگی برخیزد، تمام این خاکها و استخوانهای پوسیده یک مرتبه جمع می‏شوند و جان می‏گیرند، و از قبرها بیرون می‏پرند! زجرة در اصل به معنی فریادی است که برای راندن گفته می‏شود، و در اینجا به معنی نفخه دوم است، انتخاب این تعبیر.
(زجرة واحدة) با توجه به محتوای این دو کلمه اشاره به سرعت و ناگهانی بودن رستاخیز و سهولت و آسانی آن در برابر قدرت خدا است که با یک فریاد آمرانه از سوی فرشته رستاخیز، یا صور اسرافیل، همه مردگان لباس حیات در تن می‏کنند، و در عرصه محشر حاضر برای حساب می‏شوند.
ساهرة از ماده سهر (بر وزن سحر) به معنی شب بیداری است، و از آنجا که حوادث وحشتناک خواب شبانه را از چشم می‏برد، و زمین قیامت نیز بسیار هول‏انگیز است، کلمه ساهره به عرصه محشر اطلاق شده است، بعضی نیز گفته‏اند ساهره را به هر بیابانی می‏گویند، چون اصولا همه بیابانها وحشتناکند، گوئی بر اثر وحشت خواب شبانه را از چشم می‏برند.

فرعون می‏گفت من خدای بزرگ شما هستم!
بعد از بیانات نسبة مشروحی که در آیات قبل درباره مساله معاد و انکار و مخالفت مشرکان آمد، در آیات مورد بحث به داستان یکی از طغیانگران بزرگ تاریخ یعنی فرعون و سرنوشت دردناک او اشاره می‏کند، تا هم مشرکان عرب بدانند که افراد نیرومندتر از آنها نتوانستند در برابر خشم و عذاب الهی مقاومت کنند، و هم مؤمنان را دلگرم سازد که از برتری نیروی ظاهری دشمن هراسی به دل راه ندهند، چرا درهم کوبیدن آنها برای خداوند بسیار سهل و آسان است.
نخست از اینجا شروع می‏کند: آیا داستان موسی به تو رسیده است؟! (هل أتاک حدیث موسی).
جالب اینکه روی سخن را به پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) کرده، و مطلب را با استفهام شروع می‏کند، تا شوق شنونده را بیدار سازد، و آماده برای شنیدن این داستان عبرت‏انگیز شود.


 سوره نبا این سوره مکی است و دارای 40 آیه است.

محتوای سوره نبا
اصولا اکثریت قریب به اتفاق سوره‏های جزء آخر قرآن در مکه نازل شده، و بیش از همه چیز روی مساله مبدا و معاد، و بشارت و انذار، که طبیعت سوره‏های مکی است تکیه می‏کند، غالبا لحنی کوبنده و تکاندهنده و بیدار کننده دارد، آیه‏ها همگی جز در موارد معدودی کوتاه، و مملو از اشارات است، و به همین دلیل تاثیر بسیار عمیقی روی هر فرد آگاه می‏گذارد، ناآگاهان را نیز بیدار می‏کند، و به کالبدهای بی‏روح جان می‏دهد، به افراد بی‏تفاوت احساس و تعهد و مسؤولیت می‏بخشد، و برای خود عالمی دارد، عالمی پرغوغا و پر از شور و نوا! سوره نبا نیز از این اصل کلی مستثنا نیست، با سؤالی بیدارگر شروع می‏شود، و با جمله‏ای پر از عبرت پایان می‏یابد. محتوای این سوره را می‏توان در چند بخش خلاصه کرد.
1 - سؤالی که در آغاز سوره از حادثه بزرگ (نبا عظیم) یعنی روز قیامت مطرح شده است.
2 - سپس به بیان نمونه‏هائی از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمین و زندگی انسانها و مواهب آن - به عنوان دلیلی بر امکان معاد و رستاخیز - می‏پردازد.
3 - در بخش دیگری قسمتی از نشانه‏های آغاز رستاخیز را بیان می‏دارد.
4 - در بخش دیگری گوشه‏ای از عذابهای دردناک طغیانگران را.
5 - به دنبال آن قسمتی از نعمتها و مواهب شوق‏انگیز بهشتی را شرح می‏دهد.
6 - سرانجام با انذار شدیدی از عذاب قریب، و سپس ذکر سرنوشت غم‏انگیز کافران سوره پایان می‏گیرد.
ضمنا نامگذاری این سوره به خاطر تعبیری است که در آیه دوم آن آمده است، و گاه از آن به عنوان سوره عم به تناسب آیه نخستین آن تعبیر می‏شود.

فضیلت تلاوت سوره نبا
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) آمده است: من قرأ سورة عم یتسائلون سقاه الله برد الشراب یوم القیامة: کسی که سوره عم یتسائلون را بخواند خداوند از نوشیدنی خنک و گوارای بهشتی در قیامت سیرابش می‏کند.
و در حدیثی از امام صادق (علیه‏السلام‏) می‏خوانیم: من قرأ عم یتسائلون لم یخرج سنته اذا کان یدمنها فی کل یوم حتی یزور البیت الحرام!: کسی که همه روز سوره عم یتسائلون را ادامه دهد سال تمام نمی‏شود مگر اینکه خانه خدا را زیارت می‏کند!.
و نیز در حدیث دیگری از رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) نقل شده که فرمود: من قرأها و حفظها کان حسابه یوم القیامة بمقدار صلوة واحدة: کسی که آن را بخواند و حفظ کند حساب او در روز قیامت (چنان سریع انجام می‏گیرد که) به مقدار خواندن یک نماز خواهد بود.

ترجمه آیات

1. آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال می‏کنند؟!
2. از خبر بزرگ و پراهمیت (رستاخیز).
3. همان خبری که پیوسته در آن اختلاف دارند.
4. چنین نیست که آنها فکر می‏کنند، و به زودی می‏فهمند.
5. باز هم چنین نیست که آنها می‏پندارند، و به زودی می‏فهمند.
6. آیا ما زمین را محل آرامش (شما) قرار ندادیم؟
7. و کوهها را میخهای زمین؟
8. و شما را به صورت زوجها آفریدیم.
9. و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم.
10. و شب را پوششی (برای شما).
11. و روز را وسیله‏ای برای زندگی و معاش.
12. و بر فراز شما هفت (آسمان) محکم بنا کردیم.
13. و چراغی روشن و حرارت بخش آفریدیم.
14. و از ابرهای باران‏زا آبی فراوان نازل کردیم.
15. تا به وسیله آن دانه و گیاه بسیار برویانیم.
16. و باغهائی پر درخت.
17. روز جدائی میعاد همگان است.
18. روزی که در صور دمیده می‏شود، و شما فوج فوج وارد محشر می‏شوید.
19. و آسمان گشوده می‏شود، و به صورت درهای متعددی در می‏آید.
20. و کوهها به حرکت در می‏آید و به صورت سرابی می‏شود!
21. جهنم کمینگاهی است بزرگ!
22. و محل بازگشتی برای طغیانگران!
32. مدتهای طولانی در آن می‏مانند.
24. در آنجا نه چیز خنکی می‏چشند، و نه نوشیدنی گوارائی.
25. جز آبی سوزان و مایعی از چرک و خون!
26. این مجازاتی است موافق و مناسب (اعمال آنها).
27. چرا که امیدی به حساب نداشتند.
28. و آیات ما را به کلی تکذیب کردند.
29. و ما همه چیز را احصا و ثبت کرده‏ایم.
30. پس بچشید که چیزی جز عذاب بر شما نمی‏افزائیم.

تفسیرآیات

خبر مهم!
در نخستین آیه سوره به عنوان یک استفهام آمیخته با تعجب می‏فرماید:  آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال می‏کنند؟ (عم یتساءلون).
سپس بی آنکه در انتظار پاسخ آنها باشد خود به پاسخگوئی پرداخته می‏افزاید: آنها از خبر بزرگ و پر اهمیت سؤال می‏کنند (عن النبا العظیم).
همان خبری که پیوسته در آن اختلاف دارند (الذی هم فیه مختلفون).
در اینکه منظور از این خبر بزرگ (نبا عظیم) چیست؟ مفسران پاسخهای متعددی گفته‏اند: گروهی آن را اشاره به روز رستاخیز، و بعضی اشاره به نزول قرآن مجید، و بعضی به همه اصول دین از توحید گرفته تا معاد، و در روایاتی نیز تفسیر به مساله ولایت و امامت شده است که در نکته‏های آینده به آن اشاره خواهد شد دقت در مجموع آیات این سوره مخصوصا تعبیراتی که در آیات بعد آمده و جمله ان یوم الفصل کان میقاتا که بعد از ذکر نشانه‏های قدرت خداوند در زمین و آسمان آمده، و توجه به این حقیقت که شدیدترین مخالفت مشرکان در مساله معاد بود، رویهمرفته تفسیر اول یعنی معاد و رستاخیز را تایید می‏کند.
نبا به گفته راغب در مفردات به معنی خبری است که مهم باشد و دارای فایده و انسان نسبت به آن علم یا ظن غالب پیدا کند، و این امور سه گانه در معنی نبا شرط است.
بنا بر این توصیف به عظیم تاکید بیشتری را می‏رساند و رویهمرفته نشان می‏دهد که این خبر که گروهی در آن تردید داشتند واقعیتی بوده است شناخته شده، پر اهمیت، و با عظمت، و چنانکه گفتیم مناسبتر از همه این است که منظور خبر رستاخیز باشد.
جمله یتساءلون (از یکدیگر سؤال می‏کنند) ممکن است تنها اشاره به کفار باشد که آنها همواره درباره معاد از یکدیگر سؤال می‏کردند، نه سؤال برای تحقیق و درک حقیقت.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از آن سؤال از مؤمنان باشد، و یا سؤال از شخص پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏).
در اینجا سؤالی مطرح شده که اگر منظور از نبا عظیم رستاخیز است، این امر ظاهرا مورد انکار همه کفار بوده، چرا می‏فرماید: آنها در آن اختلاف دارند؟ در پاسخ می‏گوئیم: اولا انکار معاد به صورت مطلق حتی در میان مشرکان قطعی نیست، چه اینکه بسیاری از آنها بقای روح را بعد از بدن و به تعبیر دیگری معاد روحانی را اجمالا قبول داشتند.
اما در مورد معاد جسمانی بعضی در آن اظهار تردید و شک می‏کردند که لحن آیات قرآن آن را منعکس کرده است (نمل 66) و بعضی شدیدا منکر بوده و حتی پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) را به خاطر ادعای معاد جسمانی (نعوذ بالله) دیوانه، یا مفتری بر خدا، می‏دانستند (سبا 7 و 8) و به این ترتیب اختلاف آنها در مساله معاد قابل انکار نیست.
سپس می‏افزاید: اینچنین نیست که آنها درباره قیامت می‏گویند و فکر می‏کنند، و به زودی می‏فهمند (کلا سیعلمون).
باز هم چنین نیست که آنها می‏پندارند، و به زودی آگاه خواهند شد (ثم کلا سیعلمون).
آن روز با خبر می‏شوند که فریاد وا حسرتای آنها بلند است، و از تفریط و کوتاهی خود سخت پشیمان می‏شوند ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله (زمر - 56).
آن روز که امواج عذاب گرداگرد آنها را می‏گیرد، و تقاضای بازگشت به دنیا را می‏کنند هل الی مرد من سبیل: آیا راهی به بازگشت وجود دارد (شوری - 44).
حتی در لحظه مرگ که حجابها از برابر چشم انسان کنار می‏رود، و حقایق عالم دیگر در برابر او آشکار می‏شود، و به برزخ و معاد یقین پیدا می‏کند در همان لحظه نیز فریادش بلند می‏شود که مرا باز گردانید تا عمل صالحی انجام دهم رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت (مؤمنون 99 - 100).
تعبیر به سیعلمون (با س که معمولا برای آینده نزدیک می‏آید) اشاره به این است که قیامت امری است نزدیک، و تمام عمر دنیا در برابر آن ساعتی بیش نیست! در اینکه دو آیه فوق که به صورت تکرار آمده به منظور تاکید یک واقعیت (آگاهی آنها در آینده نزدیک از قیامت و رستاخیز) است، یا بیان دو مطلب جداگانه (اولی اشاره به این است که در آینده نزدیک عذاب دنیا را می‏بینند، و دومی اشاره به اینکه عذاب آخرت را بعد از آن خواهند دید) مفسران دو احتمال داده‏اند، ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر می‏رسد.
این احتمال نیز داده شده که منظور این است که با پیشرفت علم و دانش بشر شواهد و دلائل بر وجود رستاخیز آنقدر فراوان می‏شود که حتی منکران چاره‏ای جز اعتراف به آن نمی‏بینند.
ولی اشکال این تفسیر آن است که چنین آگاهی برای آیندگان از نوع بشر خواهد بود نه برای آن گروهی که در عصر پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) می‏زیستند و در امر قیامت اختلاف داشتند، در حالی که آیه درباره آنها سخن می‏گوید.

نکته‏ها:
1 - مساله ولایت و نبا عظیم:
چنانکه گفتیم نبا عظیم به چند معنی تفسیر شده: قیامت، قرآن، تمام اصول عقائد دینی اعم از مبدا و معاد، ولی قرائن موجود در مجموعه آیات این سوره نشان می‏دهد که تفسیر آن به معاد از همه برتری دارد.
ولی در روایات زیادی که از طرق اهل بیت (علیهم‏السلام‏) و بعضی از طرق اهل سنت نقل شده، نبا عظیم (خبر بزرگ) به مساله ولایت و امامت امیر مؤمنان علی (علیه‏السلام‏) که مورد اختلاف و گفتگو از سوی جمعی بود، یا به مساله ولایت به طور اعم تفسیر شده است.
این روایات گاه از خود علی (علیه‏السلام‏)، و گاه از امامان دیگر (علیهم‏السلام‏) نقل شده که به عنوان نمونه سه روایت را در اینجا می‏آوریم:
1 - روایتی است که حافظ محمد بن مؤمن شیرازی که از علمای اهل سنت است نقل کرده که رسول الله (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) در تفسیر عم یتساءلون عن النبا العظیم فرمود: منظور ولایت علی است که از آنها درباره آن در قبر سؤال می‏شود، و هیچکس در شرق و غرب عالم، در بر و بحر از دنیا نمی‏رود مگر اینکه فرشتگان از او درباره ولایت امیر مؤمنان (علیه‏السلام‏) بعد از مرگ پرسش می‏کنند، و به او می‏گویند: دینت چیست؟ پیامبرت کیست؟ و امامت کیست؟.
2 - در حدیث دیگری آمده است که روز جنگ صفین مردی از لشکر شام در حالی که سلاح بر تن پوشیده، و قرآنی حمایل کرده بود، وارد میدان شد، و سوره عم یتساءلون عن النبا العظیم را تلاوت می‏کرد، علی (علیه‏السلام‏) شخصا به میدان او آمد و به او فرمود: ا تعرف النبا العظیم الذی هم فیه مختلفون آیا می‏دانی نبا عظیمی که در آن اختلاف دارند چیست؟! آن مرد در جواب گفت: نه، نمی‏دانم! امام فرمود: انا و الله النبا العظیم الذی فیه اختلفتم و علی ولایته تنازعتم، و عن ولایتی رجعتم بعد ما قبلتم... و یوم القیامة تعلمون ما علمتم منم آن نبا عظیم که درباره آن اختلاف دارید! و در ولایت او به نزاع برخاسته‏اید، شما از ولایت من باز گشتید بعد از آنکه پذیرفتید، و در قیامت بار دیگر آنچه را قبلا در این زمینه دانسته‏اید خواهید دانست!.
3 - در روایتی از امام صادق (علیه‏السلام‏) آمده است که فرمود: النبا العظیم الولایة: نبا عظیم همان مساله ولایت است.
جمع میان محتوای این روایات و آنچه در مورد تفسیر آیه به مساله معاد ذکر کردیم از دو راه ممکن است: نخست اینکه نبا عظیم مفهوم وسیع و گسترده‏ای دارد که همه اینها را شامل می‏شود هر چند به هنگام نزول این آیات تکیه قرآن بیش از همه در بیان این جمله روی مساله معاد بود، ولی این مانع نمی‏شود که آیه مصداقهای دیگری نیز داشته باشد دیگر اینکه همانگونه که می‏دانیم و بارها نیز گفته‏ایم قرآن دارای بطون مختلفی است، یعنی یک آیه ممکن است معانی متعددی داشته باشد که از میان آنها یک معنی ظاهر است، و معانی دیگر بطون قرآن است که به کمک قرائن مختلفی از آن استفاده می‏شود، و یا به تعبیر دیگر نوعی دلالت التزامی است که برای همه کس جز خاصان روشن نیست.
تنها این آیه نیست که دارای ظاهر و باطنی است، آیات زیاد دیگری در قرآن کریم داریم که در روایات اسلامی تفسیرهای گوناگونی برای آن آمده که بعضی هماهنگ با ظاهر است، و بعضی معنی باطن را بیان می‏کند.
ولی این نکته را مؤکدا یادآور می‏شویم که فهم باطن قرآن بدون وجود قرائن روشن، یا تفسیرهائی که از شخص پیغمبر و امامان معصوم (علیهم‏السلام‏) رسیده است جائز نیست، و وجود بطون برای قرآن نباید دستاویزی برای هوسبازان و منحرفان شود که آیات قرآن را هرگونه بخواهند به میل خود تفسیر کنند.
2 - این همه تکیه بر معاد برای چیست؟
گفتیم از مهمترین مسائلی که در جزء سی‏ام قرآن مجید که اکثریت قریب به اتفاق سوره‏های آن مکی است روی آن تکیه شده مساله معاد و شرح احوال انسان در روز رستاخیز است. این به خاطر آن است که برای اصلاح انسان نخستین گام این است که بداند حساب و کتابی در کار است. دادگاهی وجود دارد که چیزی بر دادرسان آن مخفی نمی‏ماند. محکمه‏ای که نه ظلم و جور در آن راه دارد و نه خطا و اشتباه.
نه توصیه و رشوه در آن کارساز است، و نه امکان دروغ و انکار و بالاخره هیچ راهی برای فرار از چنگال مجازات در آنجا نیست، تنها راه ترک گناه در اینجاست.
ایمان به وجود چنین محکمه و دادگاهی انسان را تکان می‏دهد، و ارواح خفته را بیدار می‏کند، روح تقوی و تعهد و احساس مسؤولیت را زنده می‏کند، و او را به وظیفه‏شناسی دعوت می‏نماید.
اصولا در هر محیطی فساد رخنه کند عامل آن یکی از دو چیز است: ضعف نیروی مراقبت، یا ضعف تشکیلات قضائی اگر مراقبین تیزبین اعمال انسانها را زیر نظر بگیرند، و دادگاهها دقیقا به جرائم متخلفان برسند، و هیچ جرمی بدون جریمه نماند، در چنین محیطی مسلما فساد و گناه و تجاوز و تعدی و طغیان به حداقل خواهد رسید.
جائی که زندگی مادی در پرتو مراقبین و دادگاههای آن چنین باشد تکلیف زندگی معنوی و الهی انسان روشن است.
ایمان به وجود مبدئی که همه جا با او است لا یعزب عنه مثقال ذرة: به اندازه سنگینی ذره‏ای چیزی از علم او مخفی نمی‏گردد (سبا - 3) و ایمان به وجود معادی که به مصداق فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره (زلزال - 7 و 8) ذره‏ای کار خوب و بد به دست فراموشی سپرده نمی‏شود، و در آنجا در برابر او قرار می‏گیرد، چنین ایمانی، چنان تقوائی در انسان ایجاد می‏کند که در تمام زندگی می‏تواند راهنمای او در مسیر خیر باشد.

همه از بهر تو سر گشته و فرمانبردار...
این آیات در حقیقت پاسخی است به سؤالاتی که منکران معاد، و اختلاف کنندگان در این نبا عظیم داشته‏اند، زیرا در این آیات گوشه‏ای از نظام حکیمانه این عالم هستی و مواهب حساب شده‏ای که نقش بسیار مؤثری در زندگی انسانها دارد بیان شده است، که از یکسو دلیل روشنی بر قدرت خدا بر همه چیز و از جمله تجدید حیات مردگان است، و از سوی دیگر اشاره به این است که این نظام حکیمانه نمی‏تواند بیهوده و عبث باشد، در حالی که اگر با پایان این زندگی مادی دنیا همه چیز پایان یابد، مسلما طرحی عبث و بیهوده خواهد بود.
و به این ترتیب از دو جهت، استدلال برای مساله معاد محسوب می‏شود، از طریق برهان قدرت و برهان حکمت.
در این آیات یازده‏گانه به دوازده نعمت مهم، با تعبیراتی آمیخته با لطف و محبت، و توام با استدلال و تحریک عواطف، اشاره شده است، چرا که اگر در کنار استدلالات عقلی، احساس و نشاط روحی نباشد کارائی آن کم است.
نخست از زمین شروع کرده، می‏فرماید: آیا زمین را گاهواره و محل آرامش شما قرار ندادیم؟! (الم نجعل الارض مهادا).
مهاد به طوری که راغب در مفردات می‏گوید: به معنی مکان آماده و صاف و مرتب است، و در اصل از مهد به معنی محلی که برای استراحت کودک آماده می‏کنند (اعم از گاهواره و یا بستر) گرفته شده و جمعی از ارباب لغت و مفسران، آن را به فراش یعنی بستر تفسیر کرده‏اند که هم صاف و نرم است و هم راحت.
انتخاب این تعبیر برای زمین، بسیار پرمعنی است، چرا که از یک سو قسمتهای زیادی از زمین آنچنان نرم و صاف و مرتب است که انسان به خوبی می‏تواند در آن خانه‏سازی کند، زراعت و باغ احداث نماید. از سوی دیگر همه نیازمندیهای او بر سطح زمین یا در اعماق آن به صورت مواد اولیه و معادن گرانبها نهفته است. و از سوی سوم مواد زائد او را به خود جذب می‏کند، و اجساد مردگان با دفن در آن به زودی تجزیه و متلاشی می‏شوند، و انواع میکربها بواسطه اثر مرموزی که دست آفرینش در خاک نهاده است نابود می‏گردد. و از سوی چهارم با حرکت نرم و سریع خود. به دور آفتاب، و به دور خود گردش می‏کند، شب و روز و فصول چهارگانه را که نقش عمده‏ای در حیات انسان دارند می‏آفریند. از سوی پنجم قسمت زیادی از آبهائی که بر سطح آن می‏بارد در درون خود ذخیره می‏کند و به صورت چشمه‏ها و قناتها بیرون می‏فرستد.
خلاصه در این بستر آرام همه وسائل آسایش و آرامش فرزندان این زمین آماده و مهیا است، و هنگامی اهمیت این نعمت آشکارتر می‏گردد که مختصر تزلزل و دگرگونی در آن رخ دهد.
و از آنجا که ممکن است در برابر نرمی زمینهای مسطح، اهمیت کوهها و نقش حیاتی آنها، فراموش شود، در آیه بعد می‏افزاید: آیا، ما کوهها را میخهای زمین قرار ندادیم؟ (و الجبال اوتادا).
کوهها علاوه بر اینکه ریشه‏های عظیمی در اعماق زمین دارند، و در آنجا به هم پیوسته‏اند و همچون زرهی پوسته زمین را در برابر فشار ناشی از مواد مذاب درونی، و تاثیر جاذبه جزر و مد آفرین ماه از بیرون حفظ می‏کنند، دیوارهای بلندی در برابر طوفانهای سخت و سنگین محسوب می‏شوند، و پناهگاه مطمئنی برای مهد آسایش انسان می‏سازند که اگر نبودند دائما زندگی انسان زیر ضربات کوبنده طوفانها دستخوش ناآرامی بود. و از سوی سوم کانونی هستند برای ذخیره آبها و انواع معادن گرانبها.
علاوه بر همه اینها در اطراف کره زمین قشر عظیمی از هوا وجود دارد که بر اثر وجود کوهها که به صورت دنده‏های یک چرخ، پنجه در این قشر عظیم افکنده‏اند همراه زمین حرکت می‏کنند، دانشمندان می‏گویند اگر سطح زمین صاف بود، قشر هوا به هنگام حرکت زمین روی آن می‏لغزید، و طوفانهای عظیم ایجاد می‏شد، و هم ممکن بود این اصطکاک دائمی سطح زمین را داغ و سوزان و غیر قابل سکونت کند.
بعد از بیان این دو نمونه از مواهب و آیات آفاقی به سراغ مواهب درونی وجودی انسان و آیات انفسی می‏رود و می‏فرماید: ما شما را زوجها آفریدیم (و خلقناکم ازواجا).
ازواج جمع زوج به معنی جفت، و جنس مذکر و مؤنث است، و آفرینش انسان از این دو جنس علاوه بر اینکه ضامن بقای نسل او است، سبب آرامش جسم و جان او محسوب می‏شود، چنانکه در آیه 21 سوره روم می‏خوانیم: و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة: از نشانه‏های (عظمت) خداوند این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش بیابید، و در میان شما محبت و رجعت قرار داد.
و به تعبیر دیگر جنس مذکر و مؤنث هر کدام مکمل وجود دیگری و بر طرف کننده کمبودهای طرف مقابل می‏باشد.
و از آنجا که ازواج در لغت به معنی اصناف و انواع نیز آمده، بعضی این آیه را اشاره به اصناف مختلف انسانها می‏دانند، و تفاوتهائی که از نظر رنگ و نژاد و روحیات و استعدادهای مختلف در میان انسانها است که آن نیز از نشانه‏های عظمت حق و مایه تکامل جامعه انسانی است.
سپس به پدیده خواب که از مواهب بزرگ الهی بر انسان است اشاره کرده، می‏افزاید: ما خواب شما را مایه آرامش و آسایش شما قرار دادیم (و جعلنا نومکم سباتا).
سبات از ماده سبت (بر وزن وقت) در اصل به معنی قطع نمودن است، و سپس به معنی تعطیل کار به منظور استراحت آمده، و اینکه روز شنبه در لغت عرب یوم السبت نامیده شده، به خاطر آن است که این نامگذاری متاثر از برنامه‏های یهود بوده که روز شنبه را روز تعطیلی می‏دانستند.
تعبیر به سبات اشاره لطیفی به تعطیل قسمتهای قابل توجهی از فعالیتهای جسمی و روحی انسان در حال خواب است، و همین تعطیل موقت سبب استراحت و بازسازی اعضای فرسوده، و تقویت روح و جسم، و تجدید نشاط انسان، و رفع هرگونه خستگی و ناراحتی، و بالاخره آمادگی برای تجدید فعالیت میشود.
با اینکه یک سوم زندگی انسان را خواب فرا گرفته، و همیشه انسان با این مساله مواجه بوده، هنوز اسرار خواب به خوبی شناخته نشده است، و حتی اینکه چه عامل سبب می‏شود که در لحظه معینی بخشی از فعالیتهای مغزی از کار بیفتد، و سپس پلک چشمها بر هم آمده، و تمام اعضای تن در سکون و سکوت فرو رود، هنوز به درستی روشن نیست! ولی این مساله روشن است که خواب نقش عظیمی در سلامت انسان دارد، و به همین دلیل پزشکان روانی تلاش می‏کنند که خواب بیماران خود را به صورت عادی تنظیم کنند، چرا که بدون آن، تعادل روانی آن ممکن نیست.
افرادی که به صورت طبیعی نمی‏خوابند افرادی پژمرده، عصبانی، افسرده، غمگین و ناراحتند، و به عکس کسانی که از خواب معتدلی بهره‏مندند به هنگامی که بیدار می‏شوند نشاط و توان فوق العاده‏ای در خود می‏بینند.
مطالعه بعد از یک خواب آرام بخش بسیار سریع پیش می‏رود، و کارهای فکری و جسمی بعد از چنین خوابی همیشه قرین موفقیت است، و اینها همه بیانگر نقش پر اهمیت خواب در زندگی انسان است.
کمتر شکنجه‏ای برای انسان به اندازه بی‏خوابی اجباری و اضطراری دردناک و جانکاه است و تجربه نشان داده تحمل انسان در برابر بی‏خوابی بسیار کم است، و بعد از مدت کوتاهی سلامت خود را از دست می‏دهد و بیمار می‏شود.
البته آنچه درباره اهمیت خواب گفته شد، منظور از آن یک خواب متعادل و مناسب است و گرنه پر خوابی مانند پرخوری از صفات زشت و موجب بیماریهای مختلف است.
و عجب اینکه مقدار خواب طبیعی برای انسانها یکسان نیست، و هیچگونه حد معینی برای آن نمی‏توان در نظر گرفت و لذا هر کس باید با تجربه نیاز خویش را به خواب با توجه به میزان فعالیتهای جسمی و روحی خود دریابد.
و عجیب‏تر اینکه به هنگام بروز حوادث سخت که انسان ناچار است مدتها بیدار بماند مقاومت انسان در برابر بی‏خوابی موقتا افزایش می‏یابد، خواب از سر انسان می‏پرد، و گاه به حداقل لازم یعنی یک یا دو ساعت می‏رسد، ولی بسیار دیده شده که این کمبود به هنگام عادی شدن اوضاع جبران می‏گردد، و جسم و روح انسان طلب خود را از خواب باز می‏ستاند!.
البته به ندرت کسانی یافت می‏شوند که ماهها پشت سر هم بیدار بمانند، و لحظه‏ای خواب به چشمانشان نرود، و به عکس افرادی هستند که حتی در موقع راه رفتن در کوچه و خیابان و حتی موقعی که با شما سخن می‏گویند خواب به آنها دست می‏دهد و اگر کسی همراه آنها نباشد خطرناک است، ولی این افراد مسلما افراد سالمی نیستند، و خواه ناخواه گرفتار ضایعات جسمی و روحی می‏گردند.
خلاصه این تحول و دگرگونی عجیبی که به نام خواب در انسان پیدا می‏شود شگفتیهای زیادی دارد که آن را شبیه یک معجزه می‏کند. گرچه آیه فوق ناظر به خواب به عنوان یک نعمت الهی است، ولی از آنجا که خواب شباهتی به مرگ و بیداری شباهتی به رستاخیز دارد، می‏تواند اشاره‏ای به این مطلب نیز باشد. سپس در رابطه با مساله خواب سخن از موهبت شب به میان آورده، می‏فرماید: ما شب را پوششی قرار دادیم (و جعلنا اللیل لباسا).
و بلافاصله می‏افزاید: و روز را وسیله‏ای برای زندگی قرار دادیم (و جعلنا النهار معاشا).
به عکس آنچه ثنویین (دوگانه پرستان) بر اثر بی‏اطلاعی از اسرار آفرینش می‏پنداشتند که نور و روشنائی روز نعمت است، و ظلمت و تاریکی شب شر و عذاب، و برای هر کدام خالقی قائل بودند، یکی را از یزدان و دیگری را از اهریمن می‏دانستند، با کمی دقت روشن می‏شود که هر یک در جای خود نعمتی است بزرگ و سرچشمه نعمتهائی دیگر.
مطابق آیات فوق پرده شب لباس و پوششی است بر اندام زمین، و تمام موجودات زنده‏ای که روی آن زیست می‏کنند، فعالیتهای خسته کننده زندگی را به حکم اجبار تعطیل می‏کند، و تاریکی را که مایه سکون و آرامش و استراحت است بر همه چیز مسلط می‏سازد، تا اندامهای فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجدید نشاط کند، چرا که خواب آرام جز در تاریکی میسر نیست.
از این گذشته با فرو افتادن پرده شب، نور آفتاب بر چیده می‏شود که اگر به طور مداوم بتابد تمام گیاهان و حیوانات را می‏سوزاند، و زمین جای زندگی نخواهد بود! به همین دلیل قرآن مجید کرارا روی این مساله تکیه کرده، در یک جا می‏فرماید: قل أ رأیتم ان جعل الله علیکم النهار سرمدا الی یوم القیامة من اله غیر الله یاتیکم بلیل تسکنون فیه: بگو به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاویدان کند، چه کسی غیر از خدا است که شب برای شما آورد تا در آن آرامش یابید؟! (قصص 72) و به دنبال آن می‏فرماید: و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله: از رحمت او است که برای شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش یابید، و هم برای بهره‏گیری از فضل خدا تلاش کنید (قصص 73).
قابل توجه اینکه در قرآن مجید به بسیاری از موضوعات مهم یکبار قسم یاد شده، در حالی که به شب هفت بار سوگند یاد شده است! و می‏دانیم سوگند به امور مهم یاد می‏شود، و این خود نشانه اهمیت پرده ظلمت شب است. آنها که شب را با نور مصنوعی روشن می‏سازند، و تمام شب را بیدارند و بجای آن روز را می‏خوابند، افرادی رنجور و ناسالم و فاقد نشاط می‏باشند. در روستاها که به عکس شهرها شب را زود می‏خوابند، و صبح زود برمی‏خیزند مردمی سالمتر زندگی می‏کنند.
شب منافع جنبی نیز دارد چرا که سحرگاهانش بهترین وقت برای راز و نیاز به درگاه محبوب، و عبادت و خودسازی و تربیت نفوس است، همانگونه که قرآن مجید در توصیف پرهیزگاران می‏گوید: و بالاسحار هم یستغفرون آنها در سحرگاهان استغفار می‏کنند (ذاریات - 18).
روشنائی روز نیز خود نعمتی است بی‏نظیر، جنب و جوش و حرکت می‏آفریند، انسان را برای کار و تلاش آماده می‏سازد، گیاهان را در پرتو نور خود می‏رویاند، و حیوانات در پرتو آن رشد می‏کنند، و به حق تعبیر بالا که می‏فرماید: روز را وسیله معاش و زندگی شما قرار دادیم تعبیری است از هر نظر رسا که نیاز به شرح و توصیف ندارد.
آخرین سخن اینکه آمد و شد شب و روز و نظام دقیق تغییرات تدریجی آنها یکی از آیات خلقت و نشانه‏های خدا است، بعلاوه سرچشمه پیدایش یک تقویم طبیعی برای نظام بندی زمانی زندگی انسانها محسوب می‏شود.
سپس از زمین به آسمان پرداخته، می‏فرماید: ما بالای سر شما هفت آسمان محکم بنا کردیم (و بنینا فوقکم سبعا شدادا).
عدد هفت در اینجا ممکن است عدد تکثیر، و اشاره به کرات متعدد آسمان، و مجموعه‏های منظومه‏ها و کهکشانها و عوالم متعدد جهان هستی باشد، که دارای خلقتی محکم و ساختمانی عظیم و قوی هستند، و یا عدد تعداد به این ترتیب که آنچه ما از ستارگان می‏بینیم همه به حکم آیه 6 سوره صافات انا زینا السماء الدنیا بزینة الکواکب: ما آسمان پائین را با ستارگان زینت بخشیدیم متعلق به آسمان اول است و ماورای آن شش عالم و آسمان دیگر وجود دارد که از دسترس علم بشر بیرون است.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور طبقات متعدد هوای اطراف زمین باشد که در عین رقیق بودن ظاهری، از چنان استحکامی برخوردار است که این کره خاکی را از هجوم مستمر سنگهای آسمانی حفظ می‏کند، و به محض اینکه یکی از آنها جذب کره زمین شود بر اثر تصادم شدید با قشر هوا چنان داغ می‏شود که آتش می‏گیرد، و می‏سوزد، و خاکستر آن به طور ملایم بر زمین می‏نشیند، و اگر این قشر هوا نبود شهرها و آبادیهای ما شب و روز در معرض پرتاب این سنگها قرار داشت.
بعضی از دانشمندان محاسبه کرده‏اند که استقامت قشر هوای اطراف زمین که بیش از یکصد کیلومتر ضخامت دارد به اندازه یک سقف پولادین به ضخامت ده متر است! و این است یکی از تفسیرهای سبع شداد.
بعد از اشاره اجمالی به آفرینش آسمانها به سراغ نعمت بزرگ آفتاب عالمتاب می‏رود و می‏فرماید: ما چراغی نورانی و حرارت‏بخش آفریدیم (و جعلنا سراجا وهاجا).
وهاج از ماده وهج (بر وزن کرج) به معنی نور و حرارتی است که از آتش صادر می‏شود بنا بر این ذکر این وصف برای این چراغ پر فروغ آسمانی اشاره‏ای به دو نعمت بزرگ است که خمیر مایه همه مواهب مادی این جهان است نور و حرارت.
نور خورشید نه تنها صحنه زندگی انسان و تمام منظومه شمسی را روشن می‏سازد، بلکه تاثیر عمیقی در پرورش موجودات زنده دارد.
حرارت آن نیز علاوه بر تاثیری که در حیات انسان و حیوان و گیاه به طور مستقیم دارد، منبع اصلی وجود ابرها، و وزش بادها، و نزول بارانها و آبیاری سرزمینهای خشک است.
خورشید به خاطر اشعه مخصوص ماوراء بنفش تاثیر فراوانی در کشتن میکربها دارد، که اگر نبود کره زمین به بیمارستان عظیمی تبدیل می‏شد، و چه بسا در مدت کوتاهی نسل موجودات زنده از میان می‏رفت. خورشید نوری سالم و مجانی و دائمی و از فاصله‏ای مناسب، نه چندان گرم و سوزان، و نه سرد و بی‏روح، در اختیار همه ما می‏گذارد.
اگر قیمت انرژی حاصل از خورشید را با قیمت منابع دیگر انرژی محاسبه کنیم عدد بسیار عظیمی را تشکیل می‏دهد، و اگر فرضا بخواهیم درخت سیبی را با نور و انرژی مصنوعی پرورش دهیم قیمت هر دانه سیب سرسام‏آور خواهد بود، آری این سراج وهاج عالم آفرینش همه اینها را رایگان در اختیار ما می‏گذارد.
جرم خورشید که حدود یک میلیون و سیصد هزار برابر کره زمین است و فاصله آن حدود یکصد و پنجاه میلیون کیلومتر می‏باشد، و حرارت برونی سطح خورشید که بالغ بر شش هزار درجه سانتیگراد، و حرارت درونی آن که در حدود بیست میلیون درجه! تخمین زده شده است، همه آنچنان حساب شده است که اگر کمی کمتر یا بیشتر می‏بود، عرصه زندگی را بر اهل زمین تنگ می‏کرد و ادامه حیات را غیر ممکن می‏ساخت که شرح آن در حوصله این بیان مختصر نمی‏گنجد.
و به دنبال نعمت نور و حرارت از ماده حیاتی مهم دیگری که ارتباط نزدیکی با تابش خورشید دارد سخن به میان آورده، می‏افزاید: و ما از ابرهای باران‏زا آبی فراوان نازل کردیم (و انزلنا من المعصرات ماء ثجاجا).
معصرات جمع معصر از ماده عصر به معنی فشار است، که اشاره به ابرهای باران‏زا است، گوئی خودش را می‏فشارد تا آب از درونش فرو ریزد توجه داشته باشید که معصرات اسم فاعل است).
بعضی نیز آن را به معنی ابرهائی که آماده ریزش باران است تفسیر کرده‏اند زیرا اسم فاعل گاه به معنی آمادگی برای چیزی می‏آید.
بعضی نیز گفته‏اند معصرات صفت ابرها نیست بلکه صفت بادها است که از هر سو ابرها را تحت فشار برای ریزش باران قرار می‏دهد.
و ثجاج از ماده ثج (بر وزن حج) به معنی فرو ریختن آب به صورت پی در پی و فراوان است، و با توجه به اینکه ثجاج صیغه مبالغه است کثرت و فزونی بیشتری را بیان می‏کند، و در مجموع معنی آیه چنین می‏شود که ما از ابرهای باران‏زا آبی فراوان و پی در پی فرو فرستادیم.
گرچه نزول باران به خودی خود مایه خیر و برکت است، هوا را لطیف می‏کند، آلودگیها را می‏شوید، کثافات را با خود می‏برد، گرمای هوا را فرو می‏نشاند، و حتی سرما را تعدیل می‏کند، از عوامل بیماری می‏کاهد، و به انسان روح و نشاط می‏دهد، ولی با اینهمه در آیات بعد به سه فایده مهم آن اشاره کرده، می‏فرماید: هدف از نزول باران این است که دانه‏های غذائی و گیاهان را به وسیله آن از زمین خارج کنیم (لنخرج به حبا و نباتا). و باغهائی پر درخت (و جنات الفافا).
الفاف به گفته راغب در مفردات اشاره به این است درختان این باغها به قدری زیاد و انبوه است که به یکدیگر پیچیده شده.
در حقیقت در این دو آیه به تمام مواد غذائی که انسان و حیوان از آن استفاده می‏کنند، و از زمین روید، اشاره شده است، زیرا قسمت مهمی از آنها را دانه‏های غذائی تشکیل می‏دهد (حبا) و قسمت دیگری سبزیجات و ریشه‏ها است (و نباتا) و بخش دیگری نیز میوه‏ها می‏باشد (و جنات).
درست است که در این دو آیه تنها همین سه منفعت بزرگ برای نزول باران ذکر شده، ولی بدون شک منافع باران منحصر به اینها نیست، اصولا حدود هفتاد درصد بدن انسان را آب تشکیل می‏دهد، و سرچشمه پیدایش همه موجودات زنده طبق صریح قرآن آب است: و جعلنا من الماء کل شی‏ء حی (انبیاء - 30) بنا بر این آب نقش اصلی و اساسی را در مورد موجودات زنده مخصوصا انسان دارد.
نه تنها بدن انسان که غالب کارخانه‏ها نیز بدون آب فلج می‏شود و نظام صنایع نیز فرو می‏ریزد.
زیبائی چهره طبیعت و نشاط آن با آب است، و بهترین جاده‏های تجاری و اقتصادی دنیا را راههای آبی تشکیل می‏دهد.

نکته:
پیوند این آیات با مساله معاد
در یازده آیه فوق به مهمترین مواهب الهی، و اساسی‏ترین ارکان زندگی انسان، یعنی نور و ظلمت و حرارت و آب و خاک و گیاهان اشاره شده است.
بیان این نظام دقیق از یکسو دلیل روشنی است بر قدرت خداوند بر همه چیز، بنا بر این جائی برای این سخن باقی نمی‏ماند که چگونه ممکن است خداوند بار دیگر مردگان را به زندگی و حیات باز گرداند همانگونه که در پاسخ منکران معاد در آیات آخر سوره یس نیز با کمال وضوح بیان شده است که می‏فرماید: آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده قادر نیست همانند آن را بیافریند (یس - 81).
از سوی دیگر این تشکیلات عظیم حتما هدفی دارد، و این هدف مسلما زندگی چند روزه دنیا نمی‏تواند باشد، و به همین خوردنها و آشامیدنها و خواب و بیداریها اکتفاء شود، بلکه حکمت خداوند ایجاب می‏کند که هدفی والاتر برای آن باشد یا به تعبیر دیگر نشاه اولی تذکری است برای نشاه آخرت و منزلگاهی است برای سیر طولانی بشر، همانگونه که در آیه 115 سوره مؤمنون می‏فرماید: افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمی‏گردید؟! و از سوی سوم مساله خواب و بیداری که خود نمونه‏ای از مرگ و حیات مجدد است، و مساله زنده شدن زمینهای مرده بر اثر نزول باران که صحنه معاد را همه سال در برابر چشمان انسانها جلوه‏گر می‏کند، اشاراتی است پر معنی به مساله رستاخیز و زندگی پس از مرگ، همانگونه که در آیه 9 سوره فاطر بعد از ذکر تجدید حیات زمینهای مرده با نزول باران می‏فرماید: کذلک النشور: رستاخیز نیز چنین است.

سرانجام روز موعود فرا می‏رسد
در آیات قبل اشاراتی به دلائل مختلف معاد آمده بود، در نخستین آیه مورد بحث به عنوان یک نتیجه‏گیری، می‏فرماید: روز جدائی (روز رستاخیز) روز وعده همگان است (ان یوم الفصل کان میقاتا).
تعبیر به یوم الفصل تعبیر بسیار پر معنائی است که بیانگر جدائیها در آن روز عظیم است. جدائی حق از باطل. جدائی صفوف مؤمنان صالح از مجرمان بدکار. جدائی پدر و مادر از فرزند، و برادر از برادر. میقات از ماده وقت مانند میعاد و وعد به معنی وقت معین و مقرر است، و اینکه به مکانهای معینی که زائران خانه خدا از آنجا محرم می‏شوند میقات گفته می‏شود به خاطر آن است که در وقت معینی در آنجا اجتماع می‏کنند.
سپس به شرح بعضی از ویژگیها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته می‏گوید همان روزی که در صور دمیده می‏شود، و شما فوج فوج وارد محشر می‏شوید (یوم ینفخ فی الصور فتاتون افواجا).
از آیات قرآن به خوبی استفاده می‏شود که دو حادثه عظیم به عنوان نفخ صور واقع می‏شود، در حادثه اول نظام جهان هستی به هم می‏ریزد، و تمام اهل زمین و همه کسانی که در آسمانها هستند می‏میرند، و در حادثه دوم جهان، نوسازی می‏شود، و مردگان به حیات جدید باز می‏گردند، و رستاخیز بزرگ انجام می‏گیرد.
نفخ به معنی دمیدن و صور به معنی شیپور است که معمولا آن را برای توقف قافله و لشکر، یا برای حرکت آن به صدا در می‏آورند، و اهل قافله و لشکریان از آهنگ مختلف این دو صدا می‏فهمند که باید توقف کنند، یا حرکت نمایند.
این تعبیر کنایه لطیف و زیبائی از آن دو حادثه عظیم است، و آنچه در آیه بالا آمده اشاره به نفخ صور دوم است که نفخه حیات و زندگی مجدد و رستاخیز می‏باشد.
 (درباره نفخ صور و نکات مربوط به آن به طور مشروح در جلد 19، ذیل آیه 68 زمر، صفحه 534 تا 542 بحث کرده‏ایم) آیه مورد بحث می‏گوید: در آن روز فوج فوج وارد محشر می‏شوید، در حالی که آیه 95 مریم می‏گوید: هر کس در آن روز تنهاست و کلهم آتیه یوم القیامة فردا و آیه 71 اسراء می‏گوید: هر گروهی با پیشوای خودشان وارد عرصه محشر می‏شوند یوم ندعوا کل اناس بامامهم.
جمع میان این آیات چنین است که فوج فوج بودن مردم منافاتی با این ندارد که هر فوج با رهبرش وارد محشر شود، و اما فرد بودن آنها به خاطر این است که قیامت مواقف متعددی دارد، ممکن است در مواقف نخستین مردم گروه گروه با رهبران هدایت و ضلال وارد محشر شوند، اما به هنگام قرار گرفتن در پای محکمه عدل الهی فرد فرد باشند، و به تعبیر قرآن در آیه 21 سوره ق هر کدام با یک نفر مامور و یک گواه در آنجا حاضر می‏گردند و جائت کل نفس معها سائق و شهید.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از فرد بودن جدا شدن از دوستان و حامیان و یار و یاور باشد، چرا که انسان در آنجا خودش هست و عملش.
و به دنبال آن می‏افزاید: آسمان گشوده می‏شود، و به صورت درهای متعددی در می‏آید (و فتحت السماء فکانت ابوابا).
منظور از این درها چیست؟ و گشوده شدن چه مفهومی دارد؟ بعضی گفته‏اند: منظور این است که درهای عالم غیب به عالم شهود گشوده می‏شود، حجابها کنار می‏رود، و عالم فرشتگان به عالم انسان راه می‏یابد.
ولی جمعی این آیه را اشاره به چیزی دانسته‏اند که در آیات دیگر قرآن آمده که می‏گوید: در آستانه قیامت آسمان شکافته می‏شود و اذا السماء انشقت (انشقاق - 1) و در جای دیگر همین معنی را به تعبیر دیگری بیان فرمود: اذا السماء انفطرت (انفطار - 1).
در حقیقت آنقدر در کرات آسمانی شکافها ظاهر می‏شود که گوئی سرتاسر آن تبدیل به درهائی شده است.
این احتمال نیز وجود دارد که انسان در شرائط موجود در دنیا قادر به حرکت در آسمانها نیست، و اگر هم برای او امکان داشته باشد بسیار محدود است، گوئی شرائط موجود تمام درهای آسمان را به روی او بسته، ولی در قیامت انسان از کره خاکی آزاد می‏شود، و درهای سفر به آسمانها به روی او گشوده، و شرائط آن فراهم می‏گردد.
به تعبیر دیگر: در آن روز نخست آسمانها از هم متلاشی می‏شوند، و به دنبال آن طبق آیه 48 سوره ابراهیم آسمانهائی نوین و زمینی نو جای آن را می‏گیرد: یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و در این حال درهای آسمانها به روی زمینیان گشوده می‏شود، و راه آسمانها به روی انسان باز می‏گردد، بهشتیان به سوی بهشت می‏روند، و درهای بهشت به روی آنها گشوده خواهد شد: حتی اذا جاءوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام علیکم: تا زمانی که بهشتیان به سوی بهشت می‏آیند و درهای آن گشوده می‏شود: و خازنان بهشت به آنها می‏گویند درود بر شما (زمر - 73).
و در همین جا است که فرشتگان از هر دری بر آنها وارد می‏شوند و تبریک و تهنیت می‏گویند و الملائکة یدخلون علیهم من کل باب (رعد - 23).
و درهای دوزخ نیز به روی کافران گشوده می‏شود: و سیق الذین کفروا الی جهنم زمرا حتی اذا جاءوها فتحت ابوابها (زمر - 71).
و به این ترتیب انسان در عرصه‏ای قدم می‏گذارد که پهنایش به پهنای زمین و آسمان کنونی است: و جنة عرضها السموات و الارض (آل عمران - 133).
و بالاخره در آخرین آیه مورد بحث، وضع کوهها را در قیامت، منعکس کرده می‏فرماید: کوهها به حرکت در آورده می‏شود و سرانجام سرابی می‏گردد (و سیرت الجبال فکانت سرابا).
به طوری که از جمع بندی آیات مختلف قرآن درباره سرنوشت کوهها در قیامت به دست می‏آید، کوهها مراحلی را طی می‏کند، نخست کوهها به حرکت در می‏آید: و تسیر الجبال سیرا (طور - 10).
سپس از جا کنده می‏شود، و سخت درهم کوفته خواهد شد و حملت الارض و الجبال فدکتا دکة واحدة (حاقه - 14).
و بعدا به صورت توده‏ای از شنهای متراکم در می‏آید: و کانت الجبال کثیبا مهیلا (مزمل - 14).
و بعد به صورت پشم زده شده در می‏آید که با تند باد حرکت می‏کند و تکون الجبال کالعهن المنفوش (قارعه - 5).
و سپس به صورت گرد و غبار در می‏آید که در فضا پراکنده می‏شود و بست الجبال بسا فکانت هباء منبثا (واقعه - 5 و 6).
و بالاخره چنانکه در آیه مورد بحث آمده تنها اثری از آن باقی می‏ماند و همچون سرابی از دور نمایان خواهد شد.
و به این ترتیب سرانجام کوهها از صفحه زمین برچیده می‏شود، و زمین هموار می‏گردد و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربی نسفا فیذرها قاعا صفصفا: از تو درباره کوهها سؤال می‏کنند، بگو: پروردگارم آنها را بر باد می‏دهد و زمین را صاف و هموار می‏سازد! (طه - 105 - 106).
سراب از ماده سرب (بر وزن طرف) به معنی راه رفتن در سراشیبی است، و از آنجا که در بیابانها در هوای گرم به هنگامی که انسان در سراشیبی حرکت می‏کند از دور تلالوی به نظرش می‏رسد که گمان می‏کند آب وجود دارد در حالی که چیزی جز شکست نور نیست، سپس به هر چیزی که ظاهری دارد اما حقیقتی در آن نیست سراب گفته می‏شود.
به این ترتیب آیه فوق آغاز این حرکت و پایان آن را بیان می‏کند و مراحل دیگر در آیات دیگر آمده است.
در حقیقت کوهها به شکل غباری در فضا، به وضعی سراب مانند در می‏آیند آنجا که کوه با آن عظمت و صلابت، سرنوشتی این چنین پیدا کند، پیداست چه دگرگونیها در جهان به موازات آن روی می‏دهد؟ همچنین افراد یا قدرتهائی که در زندگی این جهان، ظاهری همچون کوه داشتند، در آنجا سرابی بیش نخواهند بود! در اینجا این سؤال پیش می‏آید که آیا این حوادث در نفخه اولی که مربوط به پایان جهان است صورت می‏گیرد؟ یا در نفخه ثانیه که آغاز رستاخیز است؟ ولی با توجه به اینکه آیه یوم ینفخ فی الصور فتاتون افواجا مسلما مربوط به نفخه ثانیه است که انسانها زنده شده، و فوج فوج وارد عرصه محشر می‏شوند این آیه نیز قاعدتا باید مربوط به همین نفخه باشد، منتهی ممکن است آغاز این (حرکت کوهها) در نفخه نخست صورت گیرد، و پایان آن (تبدیل به سراب شدن) در نفخه ثانیه باشد.
این احتمال نیز وجود دارد که تمام مراحل متلاشی شدن کوهها مربوط به نفخه اولی باشد منتهی چون در میان این دو فاصله زیادی نیست، با هم ذکر شده، همانگونه که در بعضی دیگر از آیات قرآن نیز حوادث نفخه اولی و ثانیه با هم ذکر شده (نمونه آن در سوره تکویر و انفطار دیده می‏شود - دقت کنید).
قابل توجه این که در آیات گذشته، کوهها به عنوان میخها، و زمین به عنوان گهواره معرفی شده بود، و در آیات مورد بحث می‏گوید آن روز که فرمان فنای جهان صادر می‏شود آن گهواره به هم می‏خورد، و این میخهای عظیم از جا کنده خواهد شد، روشن است هنگامی که میخهای چیزی را بکشند از هم متلاشی می‏شود.

جهنم کمینگاه بزرگ!
بعد از بیان بعضی از دلائل معاد، و قسمتی از حوادث رستاخیز، به سراغ سرنوشت دوزخیان و بهشتیان می‏رود، نخست از دوزخیان شروع کرده، می‏فرماید: جهنم کمینگاهی است (ان جهنم کانت مرصادا).
و محل بازگشت طغیانگران! (للطاغین مابا).
مدتهای طولانی در آن می‏مانند (لابثین فیها احقابا).
مرصاد اسم مکان است به معنی جایگاهی که در آن کمین می‏کنند، راغب در مفردات می‏گوید: مرصد (بر وزن مرقد) و مرصاد هر دو یک معنی دارند، با این تفاوت که مرصاد به مکانی گفته می‏شود که مخصوص کمین است.
بعضی نیز گفته‏اند صیغه مبالغه است، به معنی کسی که بسیار کمین می‏کند مانند معمار که به معنی شخصی است که بسیار عمران و آبادی می‏کند.
البته معنی اول هم مشهورتر است و هم مناسبتر، و در اینکه چه کسی در دوزخ در کمین طغیانگران است؟ گفته‏اند: فرشتگان عذاب، زیرا طبق آیه 71 سوره مریم، همه انسانها اعم از نیک و بد از کنار دوزخ، یا از بالای آن عبور می‏کنند، و ان منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا در این گذرگاه عمومی و همگانی فرشتگان عذاب در کمینند و دوزخیان را می‏ربایند! و اگر به معنی صیغه مبالغه تفسیر کنیم خود دوزخ در کمین آنها قرار دارد و هر کدام از طغیانگران به آن نزدیک می‏شوند آنها را به سوی خود می‏کشاند و در کام خود فرو می‏برد، به هر حال از این گذرگاه عمومی احدی از سرکشان نمی‏توانند بگذرند، یا فرشتگان عذاب آنها را می‏ربایند، و یا جاذبه شدید جهنم. ماب به معنی مرجع و محل بازگشت است، و گاه به معنی منزلگاه و قرارگاه می‏آید، و در اینجا به همین معنی است.
و اما احقاب جمع حقب (بر وزن قفل) به معنی مدت نامعلومی از زمان است، بعضی آن را به هشتاد سال، و بعضی هفتاد، و بعضی چهل سال تفسیر کرده‏اند، و چون از این تعبیر به هر حال استشمام می‏شود که دوزخیان مدتهائی طولانی در دوزخ می‏مانند، و سرانجام پایان می‏یابد، و این با آیات خلود و عذاب دائم تضاد دارد، هر کدام در تفسیر آن راهی را پوئیده‏اند.
معروف میان مفسران این است که منظور از احقاب در اینجا این است که مدتهائی طولانی و سالیان دراز پی در پی می‏آید و می‏گذرد، بی آنکه پایان یابد، و هر زمانی که می‏گذرد زمان دیگری جانشین آن می‏شود. در بعضی از روایات نیز آمده است که این آیه درباره گنهکارانی است که سرانجام پاک می‏شوند و از دوزخ آزاد می‏گردند نه کافرانی که مخلد در آتشند.
سپس به گوشه کوچکی از عذابهای بزرگ جهنم اشاره کرده، می‏افزاید: آنها در آنجا نه چیز خنکی می‏چشند که گرمای وحشتناک دوزخ را فرو نشاند و نه نوشیدنی گوارائی که عطش شدید آنها را تسکین بخشد (لا یذوقون فیها بردا و لا شرابا).
جز آبی سوزان، و مایعی از چرک و خون (الا حمیما و غساقا).
و جز سایه دودهای غلیظ و داغ و خفقان آور آتش که در آیه 43 سوره واقعه آمده است و ظل من یحموم. حمیم به معنی آب بسیار داغ و غساق به معنی چرک و خونی است که از زخم جاری می‏شود، و بعضی آن را به معنی مایعات بد بو تفسیر کرده‏اند.
این در حالی است که بهشتیان از چشمه‏های گوارای شراب طهور به وسیله پروردگارشان سیراب می‏شوند و سقاهم ربهم شرابا طهورا (دهر - 21) و نوشیدنیهائی در ظرفهای زیبای بهشتی است که مهر بر آن نهاده شده، مهری که از مشک است ختامه مسک (مطففین - 26) ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ و از آنجا که ممکن است وجود این کیفرهای سخت و شدید در نظر بعضی عجیب آید، در آیه بعد می‏افزاید: این مجازاتی است موافق و مناسب اعمال آنها (جزاء وفاقا).
چرا چنین نباشد؟ در حالی که آنها در این دنیا قلبهای مظلومان را سوزاندند، روح و جان آنها را به آتش کشیدند و با ظلم و ستم و طغیان خود بر کسی رحم نکردند، سزاوار است که در آنجا کیفرشان چنان باشد، و نوشابه‏هایشان چنین! اصولا همانگونه که بارها تاکید کرده‏ایم از آیات قرآن استفاده می‏شود که حداقل بسیاری از کیفرهای قیامت تجسمی است از اعمال دنیای انسانها، چنانکه در سوره تحریم آیه 7 می‏خوانیم: یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون: ای کافران امروز عذر مخواهید، چرا که جزای شما تنها اعمالی است که انجام می‏دادید (که اکنون تجسم یافته و در برابر شما حضور پیدا کرده).
سپس به توضیح علت این مجازات پرداخته، می‏فرماید: این به خاطر آن است که آنها امیدی به حساب و ترسی از عقاب خداوند نداشتند (انهم کانوا لا یرجون حسابا).
و همین بی‏اعتنائی به حساب و روز جزا مایه طغیان و سرکشی و ظلم و ستم آنها شد، و آن ظلم و فساد چنین سرنوشت دردناکی را برای آنان فراهم ساخت.
در حقیقت عدم ایمان به حساب عاملی است برای طغیان، و آن هم عاملی است برای آن کیفرهای سخت.
توجه داشته باشید که لا یرجون از ماده رجاء هم به معنی امید است و هم به معنی عدم ترس و وحشت اصولا انسان وقتی امید و انتظار کیفر داشته باشد طبعا می‏ترسد، و اگر نداشته باشد نمی‏ترسد و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، لذا آنان که امید به حساب نداشته باشند ترسی هم ندارند.
تعبیر به ان که برای تاکید است و کانوا که استمرار در ماضی را بیان می‏کند و حسابا که به صورت نکره بعد از نفی ذکر شده و معنی عموم را می‏دهد، همه بیانگر این واقعیت است که آنها مطلقا و هرگز هیچگونه انتظار و ترسی از حساب و کتاب نداشتند، یا به تعبیر دیگر حساب روز قیامت را به دست فراموشی سپرده، و از برنامه زندگی خود کاملا حذف کرده بودند، و طبیعی است که چنین افرادی، آلوده چنان گناهان عظیمی شوند، و سرانجام گرفتار این عذابهای سخت و دردناک.
و لذا بلافاصله می‏افزاید: آنها آیات ما را به کلی تکذیب کردند (و کذبوا بایاتنا کذابا).
هوای نفس آنچنان بر آنها چیره شده بود که همه آیات بیدارگر الهی را شدیدا انکار کردند، تا به هوسهای سرکش خود ادامه دهند، و به خواسته‏ها و تمنیات نامشروع خویش لباس عمل بپوشاند.
پیداست که آیات در اینجا معنی وسیع و گسترده‏ای دارد که همه آیات توحید و نبوت و تشریع و تکوین، و معجزات انبیا و احکام و سنن را شامل می‏شود، و با توجه به تکذیب اینهمه نشانه‏ها و آیات الهی که جهان تکوین و تشریع را پر کرده باید تصدیق کنیم که آن مجازات برای چنین اشخاصی جزاء وفاق و کیفر مناسب است.
سپس به عنوان هشدار به این طغیانگران، و هم برای تاکید بر مساله وجود موازنه میان جرم و جریمه و حاکمیت جزای وفاق می‏افزاید: ما همه چیز را قطعا احصاء و ثبت کرده‏ایم (و کل شی‏ء احصیناه کتابا).
تا گمان نکنید چیزی از اعمال شما بی‏حساب و مجازات می‏ماند، و نیز هرگز فکر نکنید این کیفرهای شدید غیر عادلانه است.
این حقیقت که تمام کارهای انسان اعم از کوچک و بزرگ، صغیر و کبیر، آشکار و پنهان، و حتی نیات و عقائد انسان، ثبت و ضبط می‏شود، در بسیاری از آیات قرآن منعکس است.
در یکجا می‏فرماید: و کل شی‏ء فعلوه فی الزبر و کل صغیر و کبیر مستطر: هر کاری را که انجام دادند در نامه‏های اعمالشان ثبت است و هر عمل کوچک و بزرگی نوشته می‏شود (قمر - 52 و 53).
و در جای دیگر می‏فرماید: ان رسلنا یکتبون ما تمکرون: رسولان ما آنچه مکر می‏کنید می‏نویسند (یونس - 21).
و در جای دیگر می‏خوانیم: و نکتب ما قدموا و آثارهم: ما آنچه را از پیش فرستاده‏اند و همچنین تمام آثار آنها را می‏نویسیم (یس - 12).
و لذا هنگامی که نامه اعمال مجرمان را به دست آنها می‏دهند فریادشان بلند می‏شود، می‏گویند: یا ویلتنا مال هذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها: ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ کار کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه آن را ثبت و شماره کرده است؟! (کهف - 49).
بدون شک کسی که این واقعیت را با تمام قلبش باور کند در انجام کارها بسیار دقیق و حسابگر خواهد بود، و همین اعتقاد مانع بزرگی میان انسان و گناه ایجاد می‏کند و از عوامل مهم تربیت محسوب می‏شود.
در آخرین آیه مورد بحث لحن سخن را تغییر داده، و از غیبت به خطاب مبدل نموده، آنها را مخاطب ساخته، و ضمن جمله تهدیدآمیز و خشم‏آلود و تکاندهنده‏ای می‏فرماید: پس بچشید که چیزی جز عذاب بر شما نمی‏افزائیم! (فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا).
هر چه فریاد کنید، یا ویلتنا بگوئید، تقاضای باز گشت به دنیا و جبران گناهان نمائید از شما مسموع نیست، و چیزی جز بر عذاب شما افزوده نخواهد شد.
این جزای کسانی است که وقتی در مقابل دعوت پر مهر انبیای الهی به سوی ایمان و تقوی قرار می‏گرفتند، می‏گفتند: سواء علینا اوعظت ام لم تکن من الواعظین: برای ما یکسان است می‏خواهی اندرز ده، یا اندرز مده! (شعراء - 136).
و این جزای کسی است که وقتی آیات الهی برای او خوانده می‏شد جز بر نفرتش چیزی نمی‏افزود، (و ما یزیدهم الا نفورا) (اسراء - 41).
و بالاخره این است سزای کسی که از هیچ گناهی روی‏گردان نبود و به هیچ کار خیری علاقه نداشت.
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) نقل شده است که فرمود: هذه الایة اشد ما فی القرآن علی اهل النار: این آیه شدیدترین آیه‏ای است که در قرآن مجید درباره دوزخیان آمده است!.
چگونه این چنین نباشد در حالی که خداوند غفور و رحیم آنچنان بر آنها خشمگین شده که آنها را با جمله‏ای که تمام درهای امید را به روی آنان می‏بندد مخاطب ساخته، و جز وعده افزودن عذاب چیزی به آنها نمی‏دهد.


 


دسته ها :
چهارشنبه بیست و ششم 4 1387
X