دفتر پژوهش و بررسیهای خبری-دکتر محمدعلی عباسیان*: آقای موسوی و حامیان او با این رفتار خود نشان دادهاند که هنوز نیاموختهاند یا آگاهی پیدا نکردهاند که انتخابات چیست و چگونه باید در آن شرکت جست? | |
این روزها در سخنان و نوشتههای مهندس موسوی و اردوگاه اصلاحات بسیار شنیده و خواندهایم که آنها به بیطرفی و عدالت شورای نگهبان قانون اساسی باور ندارند. آنها به همین دلیل از ارجاع شکایت خود به این شورا امتناع ورزیده و تلاش کردهاند با اتخاذ روشهای اعتراضی دیگر، نظیر برگزاری تظاهرات اعتراض آمیز خیابانی، به نتیجه مورد نظر خود که ابطال انتخابات یا حداکثر تشکیل شوری حکمیت مورد نظر آنهاست، برسند. آیا اعتقاد و نیز رفتار مهندس موسوی در اردوگاه اصلاحات حامی او در بیاعتماد بودن و پرهیز از ارجاع داوری به شورای نگهبان به لحاظ معرفتی موجه و از روی صداقت است؟ به عبارت دیگر آیا پیشنهاد ابطال انتخابات، یا دستکم تشکیل شورای حکمیت، از سوی اصلاح طلبان دارای توجیه معرفتی و دفاع پذیر است یا خیر؟
اجازه دهید بحث خود را با بیان چند تمثیل آغاز کنیم. به نظر شما چه چیز یا چیزهایی یک بازی را، به عنوان مثال «شطرنج»،«والیبال»یا«فوتبال»، میسازد؟ آیا هر کدام از این بازیها چیزی هستند جدا از قواعد و قوانین حاکم بر هر یک از آنها، یا آن که این بازیها چیزی متمایز از آن قواعد و قوانین نمیباشند؟ روشن است که قواعد ناظر بر هر یک از بازیهای فوق چیزی متمایز و بیرون از آن بازیها نیستند. بازی شطرنج دارای قواعدی است که این قواعد چهارچوب آن را میسازد و همینها هستند که آن بازی را شکل میدهند. این قواعد، مثلاً، میگویند سرباز مستقیم یک یا دو خانه به جلو حرکت میکند، اسب به صورت L و فیل به صورت ضربدری حرکت میکند. اساساً بازی شطرنج چیزی غیر از این قواعد نیست. بنابراین اگر در این بازی قواعد با اموری دیگر جایگزین شوند، مثل این که سرباز به شکل L حرکت کند و فیل به صورت مستقیم این بازی دیگر شطرنج نیست. زیرا شطرنج یعنی همین بازی ساخته شده با این قواعد. قواعد شطرنج درون ساز هستند نه آن که از بیرون و حوزهای متفاوت به آن اعمال شوند. بازی فوتبال هم دارای قواعدی است، مثل اینکه این بازی دارای دو نیمه 45 دقیقهای است، در هر بازی دو تیم یازده نفره با هم رقابت میکنند، کسی حق ندارد با دست خود توپ را لمس کند مگر دروازهبان آن هم در محدوده هجدهقدم، هر بازی دارای چهار داور است؛ یک داور وسط و دو داور در کنار و یک داور چهارم، داور قاضی نهایی میان رفتارهای بازیکنان در میدان بازی است و ... حال اگر تیمی در میدان بازی برخی از قواعد را با امور دیگر جایگزین کند، مثلاً بازیکنان به جای پا توپ را با دست حمل کنند، یا آن که مرجع قضاوت را فرد دیگر غیر از داور وسط قرار دهند، مسلماً آنها دیگر فوتبال بازی نمیکنند. بلکه آنها مشغول فعالیت دیگری به غیر از فوتبال هستند. زیرا فوتبال یعنی بازی ساخته شده با آن قواعد. قواعد فوتبال هم مثل شطرنج درون ساز هستند نه اینکه از حوزهای بیرون و متفاوت به آن اعمال شوند.
همانطور که میبینیم قواعد حاکم بر یک بازی امور بیگانه و جدا از بازی نیستند، بدین نحو که بازی دارای یک هویت میباشد و قواعد دارای هویتی دیگر، بلکه آنها از درون سازنده و شکل دهند هویت بازی هستند. به تعبیر دیگر کل ساختار و نظام بازی را آنها میسازند و بازی بدون آنها چیزی نیست.
قواعد بازی تابع میل و تصمیم ما نیستند. ابتدا ما چهارچوب یا نظام یک بازی، مثل شطرنج یا فوتبال را میآموزیم و میپذیریم سپس بر اساس آن به انجام مبادرت میکنیم.
ما به عنوان بازیگر بازی را مورد سوال قرار نمیدهیم، ما از روی اعتماد، نظام یا چهارچوب یک بازی را پذیرفته سپس بر طبق آن عمل میکنیم. میپذیریم که اگر میخواهیم شطرنج یا فوتبال بازی کنیم باید به همه قواعد سازنده آن بازی وفادار باشیم، یعنی این که میپذیریم این قواعد هستند که طرز فکر و رفتار ما را به عنوان بازیکن شکل داده و میسازند. قواعد تشکیل دهنده چهارچوب یک بازی خصایل یا خلقیات شخصی ما نیستند بلکه راهها و روشهای عمومی تفکر و رفتار ما هستند که بر ما تحمیل میشوند. بنابراین اوصاف یا خلقیات شخصی یک بازیگر، مثل فرض راستگویی یا دروغگر بودن وی توسط بازیکن دیگر، مدخلیتی در ساختار آن بازی نخواهد داشت.
خودداری از پذیرش و رفتار بر طبق قواعد بدان معنی است که ما هنوز یاد نگرفتهایم یا معرفت پیدا نکردهایم که چگونه بازی را انجام دهیم. یک بازی تنها هنگامی میسر و محقق میشود که شخص بازیگر به قواعد اعتماد نماید، اگر میخواهی بازیکنی نه میتوانی بلکه باید به قواعد آن بازی اعتماد کنی. قواعد هر بازی دستورالعمل و علایم راهنمای ما برای انجام آن بازی هستند. همین که دو شخص در یک بازی شطرنج وارد میشوند، و یا دو تیم یازده نفره مشغول انجام بازی فوتبال شدند، بدان معنی است که آنها به طور گستردهای با یکدیگر در پذیرش آن قواعد توافق، اشتراک نظر و اعتقادات مشابه دارند، از همین روست که آنها واکنشها، اقدامات و رفتارهای مشابهی را تا پایان بازی در روی زمین فوتبال، و یا در کنار صفحه شطرنج، انجام میدهند. بنابراین توافق ما تنها در اعتقادات نیست بلکه توافق در شکل و نحوه رفتار ما در آن بازی است. ما نمیتوانیم توافق خود را در یک بازی فوتبال با گفتن این که تنها چیزی را انجام میدهیم که قواعد فوتبال به ما میگویند توضیح دهیم. زیرا توافق ما در به کار بردن قواعد فوتبال چیزی است که به آن قواعد معنی و هویت آنها را میدهد.
در این صورت هنگامی رفتار ما در بازی فوتبال معنیدار، دارای هویت، معقول و موجه است که بر اساس و در تطابق با توافق ما بر روی آن قواعد انجام شود. ورود کسی به بازی فوتبال بدان معنی است که او بر روی این قواعد، با طرف دیگر توافق دارد. یک بازی بازی نیست مگر آن که ما توافق کرده باشیم بر اساس آن قواعد عمل نماییم. در هر کجای بازی و از ناحیه هر یک از طرفین بازی این توافق و وفاداری به قواعد سلب شود آن بازی معنی و هویت خود را از دست داده و به چیز دیگری تبدیل خواهد گردید. بنابریان برای آن که فوتبال "فوتبال" باشد باید هر دو طرف بازی فوتبال در تمام طول بازی در عمل وفاداری و توافق خود را صادقانه به بازی نشان داده و ابراز نمایند، در غیر اینصورت آنها در بازی صادق نبوده و در نتیجه مرتکب اعتقاد و رفتاری نامعقول یا ناموجه شدهاند. ما این قاعده بنیادی اخیر، را که سازنده و مقوم بازی است و باید توسط طرفین در بازی مراعات گردد، قاعده «اخلاص» یا «صداقت» مینامیم.
نظام جمهوری اسلامی ایران مانند بسیاری از نظامهای مردم سالار دیگر را به صورت ریاست جمهوری اداره میشود. انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران هم مثل دستگاه و نظام بازی شطرنج یا فوتبال است. این انتخابات یک نظامی است که طبق قواعدی اداره میشود. این قواعد از بیرون بر نظام انتخابات ناظر نیستند. بلکه آنها از درون سازنده و شکل دهند آن هستند. دستگاه انتخابات ریاست جمهوری چیزی متمایز و بیرون از مجموعهای از قواعد نیست که بتواند بر آنها منطبق شود یا نشود بلکه انتخابات خود آن قواعد سازنده است. قواعد معیارهای بیرونی با هویتی جدا و از حوزهای متفاوت برای ارزیابی و داوری انتخابات نیستند بلکه آنها سازنده و نفس نظام انتخابات ریاست جمهوری هستند. برخی قواعد سازنده نظام انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران بدین قرارند: رییس جمهور برای مدت چهار سال با رای مستقیم مردم انتخاب میشود، رییس جمهور باید از رجال مذهبی و سیاسی و مومن و معتقد به مبانی نظام جمهوری اسلامی ایران باشد، تشخیص صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری به عهده شورای نگهبان قانون اساسی است، مسوولیت نظارت به انتخابات و نیز رسیدگی به شکایات انتخابات ریاست جمهوری بر عهده شورای نگهبان است.
کسی که نامزد مقام ریاست جمهوری اسلامی میشود در درون یک نظام انتخاباتی شکل گرفته با قواعد به رقابت با سایر نامزدها میپردازد و او با این کار وارد یک بازی انتخابات شده است. همانطور که گفتیم قواعد حاکم بر بازی یا رقابت انتخاباتی اموری بیگانه و برکنار از بازی با رقابت نیستند، این قواعد در متن رقابت و هویت ساز و شکل دهند بازی انتخابات هستند. به دیگر سخن کل ساختار نظام انتخابات را آنها از درون میسازند و نظام بدون آنها دارای هویتی مستقل نیست.
بنابراین انتخاباتی که فاقد هیات مجری یا نظارت باشد، یا آن که نظارت و مرجعیت شکایات به جای «شورای نگهبان» به نهاد دیگری بیرون از نظام انتخابات مانند شورای حکمیت واگذار شود، دیگر دستگاه انتخابات ریاست جمهوری اسلامی نیست. همانگونه که بازی شطرنج شطرنج نیست اگر قواعد سازنده آن جای خود را به اموری دیگر مغایر و بیرون از بازی بدهند. این قواعد تابع تصمیم و میل ما نیستند، بلکه ما ابتدا چهارچوب و نظام انتخابات ریاست جمهوری را به عنوان یک طرف رقابت میآموزیم و میپذیریم و سپس بر اساس آن به انجام رقابت میپردازیم. ما میپذیریم که اگر میخواهیم وارد بازی رقابت انتخاباتی شویم باید به همه قواعد سازنده دستگاه وفادار باشیم. بنابراین ما میپذیریم که این قواعد حاکم بر انتخابات هستند که رفتارهای انتخاباتی ما را به عنوان نامزد انتخابات شکل داده و میسازند. این قواعد خصایل یا خلقیات شخصی ما نیستند بلکه راهها و روشهای تفکر و رفتار ما هستند که بر ما تحمیل میشوند. در این صورت اوصاف و خلقیات شخصی رقیب، مثل فرض دروغگویی یا حتی راستگو بودن نامزدی توسط نامزد دیگر، نباید دخالتی در اصل آن رقابت داشته باشد. ممکن است یک نامزد دروغگو فرض شود و دیگری بر عکس اما مادامی که او به قواعد سازنده رقابت پایبند است تاثیری منفی بر سرنوشت بازی رقابت نخواهد گذاشت.
پرهیز از پذیرش قواعد نظام انتخابات و رفتار نکردن بر طبق آنها از سوی هر یک از نامزدها بدان معنی است که او هنوز نیاموخته است یا آگاهی نیافته است که انتخابات چیست و چگونه باید آن را انجام داد. ما به عنوان رقیب انتخاباتی رقابت انتخابات را مورد سوال قرار نمیدهیم بلکه از روی اعتماد نظام و چهارچوب آن را پذیرفته و بر طبق آن عمل میکنیم. بازی انتخابات تنها هنگامی محقق میشود که نامزد ریاست جمهوری به قواعد اعتماد نماید، اگر کسی میخواهد در انتخابات به عنوان نامزد وارد معرکه شود نه میتواند بلکه باید به قواعد آن اعتماد کند. آن قواعد هستند که هم چون علایم راهنمایی او را در آن بازی یاری میدهند. ورود اشخاص به رقابت انتخاباتی با یکدیگر بدان معنی است که آنها در پذیرش قواعد آن توافق و اشتراک نظر و اعتقاد یکسان دارند. بنابراین انتظار میرود آنها واکنشها و اقدامات و رفتارهای عمدتاً مشابهی را تا پایان انتخابات انجام دهند.
مشارکت و توافق آنها در انتخابات تنها در اعتقادات و تفکر انتخاباتی آنها نیست بلکه توافق و مشارکت در نحوه رفتار آنها در آن بازی است. این توافق در به کار بستن قواعد رقابت انتخاباتی، همان چیزی است که به آن قواعد معنی و هویت میبخشد، بدون توافق عملی نامزدها بر روی آنها، قواعد بیمعنی و بی هویت خواهند بود. بنابراین رفتار معرفتی هر یک از نامزدها در انتخابات ریاست جمهوری هنگامی معنی دار، معقول و دارای توجیه است که بر اساس توافق آنها بر روی قواعد سازنده نظام انتخابات انجام شده باشد. بازی انتخابات ریاست جمهوری اسلامی، به عنوان پایه مردم سالاری، تنها در صورتی معنیدار و دارای هویت است که بازیگران آن توافق کرده باشند بر اساس قواعد آن عمل نمایند.
هر کجای فرآیند انتخابات و از ناحیه هر یک از رقابا این توافق و وفاداری به قواعد سلب شود انتخابات هم معنی و حقیقت خود را به عنوان رکن مردم سالاری، از دست داده و به چیزی دیگر تبدیل میشود. بنابراین شرط لازم معنی دار بودن انتخابات این است که رقبای انتخابات در طول بازی انتخابات در عمل وفاداری و توافق خود را از روی صداقت به بازی نشان داده و ابراز نمایند.
بیاعتقادی و عدم پایبندی به هر یک از قواعد سازنده بازی انتخابات، مانند قاعده اعتماد، توافق، صداقت و نیز سایر قواعد، توسط هر نامزد به معنای آن است که او در اعتقاد خود ناموجه و در رفتار معرفی خود نیز غیرصادق است.
اکنون به دو سوال آغازین بحث باز میگردیم. سوال این است که آیا اعتقاد و نیز رفتار مهندس موسوی و اردوگاه اصلاحات حامی او در بیاعتماد بودن و پرهیز از ارجاع داوری به شورای نگهبان به لحاظ معرفتی موجه و از روی صداقت است؟ به دیگر سخن آیا پیشنهاد و اصرار بر ابطال انتخابات یا دستکم تشکیل شورای حکمیت از ناحیه اصلاحطلبان، دفاع پذیر و دارای وجاهت معرفتی است یا خیر؟ پاسخ اینجانب به سوالات فوق، بر اساس مطالب گفته شده، منفی است. روشن است که مهندس موسوی و ارودگاه طرافدار او توجیهی برای اعتقاد خود نداشته و در رفتار معرفتیشان هم غیر صادقاند. زیرا آنها نه تنها قاعده اعتماد، توافق و صداقت را به صراحت نقض کردهاند بله در پی آنند تا برخی قواعد سازنده نظام انتخابات را، مانند این قاعده که شورای نگهبان قانون اساسی ناظر و مرجع رسیدگی به شکایات نامزدهاست، با چیز دیگری خارج از نظام انتخابات، مانند شورای حکمیت، جایگزین کرده و به نظامی دیگر تبدیل نمایند. به عبارت دیگر مهندس موسوی و اردوگاه اصلاحات با این رفتار خود آشکار ساختهاند که به نظام انتخابات ریاست جمهوری اعتقادی ندارند. نهایت آن که آقای موسوی و حامیان اصلاحاتی او با این رفتار خود نشان دادهاند که هنوز نیاموختهاند یا آگاهی پیدا نکردهاند که انتخابات چیست و چگونه باید در آن شرکت جست.