سوره عبس این سوره در مکه نازل شده و دارای 42 آیه است.
محتوای سوره عبس
سوره عبس در عین کوتاهی، از مسائل مختلف و مهمی بحث میکند، و تکیه خاصی روی مساله معاد دارد، و محتوای آن را در پنج موضوع میتوان خلاصه کرد:
1- عتاب شدید خداوند نسبت به کسی که در برابر مرد نابینای حقیقتجو برخورد مناسبی نداشت.
2- ارزش و اهمیت قرآن مجید.
3- کفران و ناسپاسی انسان در برابر نعمتهای خداوند.
4- بیان گوشهای از نعمتهای او در زمینه تغذیه انسان و حیوانات برای تحریک حس شکرگزاری بشر.
5- اشاره به قسمتهای تکاندهندهای از حوادث قیامت و سرنوشت مؤمنان و کفار در آن روز بزرگ. نامگذاری آن به این نام به تناسب نخستین آیه سوره است.
فضیلت تلاوت این سوره
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است: من قرأ سورة عبس جاء یوم القیامة و وجهه ضاحک مستبشر: کسی که سوره عبس را بخواند روز قیامت در حالی وارد محشر میشود که صورتش خندان و بشاش است
ترجمه آیات
1. چهره درهم کشید و روی برتافت!
2. از اینکه نابینائی به سراغ او آمده بود.
3. تو چه میدانی شاید او پاکی و تقوی پیشه کند؟
4. یا متذکر گردد و این تذکر به حال او مفید باشد.
5. اما آن کس که مستغنی است.
6. تو به او روی میآوری!
7. در حالی که اگر او خود را پاک نسازد چیزی بر تو نیست.
8. اما کسی که به سراغ تو میآید و کوشش میکند،
9. و از خدا ترسان است،
10. تو از او غافل میشوی.
11. هرگز چنین مکن، این (قرآن) یک تذکر و یاد آوری است.
12. و هر کس بخواهد از آن پند میگیرد.
13. در الواح پرارزشی ثبت است.
14. الواحی والاقدر و پاکیزه.
15. به دست سفیرانی است،
16. والامقام و فرمانبردار و نیکوکار.
17. مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است؟!
18. (خداوند) او را از چه چیز آفرید؟
19. از نطفه ناچیزی او را آفرید، سپس اندازهگیری کرد و موزون ساخت.
20. سپس راه را برای او آسان ساخت.
21. بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود.
22. سپس هر زمان بخواهد او را زنده میکند.
23. چنین نیست که او میپندارد، او هنوز فرمان الهی را اطاعت نکرده است.
24. انسان باید به غذای خویش بنگرد.
25. ما آب فراوانی از آسمان فروریختیم!
26. سپس زمین را از هم شکافتیم.
27. و در آن دانههای فراوانی رویاندیم.
28. و انگور و سبزی بسیار،
29. و زیتون و نخل فراوان،
30. و باغهائی پر درخت،
31. و میوه و چراگاه،
32. تا وسیلهای برای بهرهگیری و چهارپایانتان باشد.
33. هنگامی که آن صدای مهیب (صیحه رستاخیز) بیاید (کافران در اندوه عمیقی فرو میروند)
34. در آن روز که انسان از برادر خود فرار میکند،
35. و از مادر و پدرش،
36. و زن و فرزندانش،
37. در آن روز هر کدام از آنها وضعی دارد که او را کاملا به خود مشغول میسازد
38. صورتهائی در آن روز گشاده و نورانی است،
39. خندان و مسرور است
40. و صورتهائی در آن روز غبارآلود است،
41. و دود تاریکی آنها را پوشانده
42. آنها همان کافران فاجرند
تفسیرآیات
عتاب شدید به خاطر بیاعتنائی به نابینای حق طلب
با توجه به آنچه در شان نزول آیات گفته شد، به سراغ تفسیر آیات میرویم. نخست میفرماید: چهره درهم کشید، و روی برتافت (عبس و تولی).
از اینکه نابینائی به سراغ او آمده بود (ان جاءه الاعمی).
تو چه میدانی شاید او در جستجوی ایمان و پاکی و تقوی باشد؟! (و ما یدریک لعله یزکی).
یا از شنیدن سخنان حق متذکر شود و این تذکر به حال او مفید باشد. (او یذکر فتنفعه الذکری).
و اگر صددرصد پاک و با تقوی نشود لااقل از تذکر پند میگیرد و بیدار میشود، و این بیداری در او اجمالا اثر میگذارد.
سپس این عتاب را ادامه داده، میافزاید: اما آنکه خود را بینیاز و غنی میداند (اما من استغنی).
تو به او رو میآوری و توجه میکنی! (فانت له تصدی).
و اصرار به هدایت او داری در حالی که او گرفتار غرور ثروت، و خود خواهی است، غروری که منشا طغیان و گردنکشی است همانگونه که در آیه 6 - 7 سوره علق آمده است ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی انسان طغیان میکند از اینکه خود را غنی میبیند.
در حالی که اگر او راه تقوی را پیش نگیرد و ایمان نیاورد چیزی بر تو نیست (و ما علیک الا یزکی).
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است، خواه از آن پند گیرند یا ملال بنا بر این به خاطر اینگونه افراد نمیتوانی نابینای حق طلب را نادیده بگیری، یا آزرده خاطر سازی، هر چند هدف تو هدایت این گردنکشان باشد.
بار دیگر تاکید و عتاب را از سر میگیرد، و همچنان به صورت خطاب میفرماید: اما کسی که به سراغ تو میآید، و تلاش برای هدایت و پاکی دارد (و اما من جاءک یسعی).
و از خدا ترسان است (و هو یخشی).
و همین انگیزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده، تا حقایق بیشتری بشنود و به کار بندد، و خود را پاک و پاکیزه کند.
تو از او غافل میشوی و به دیگری میپردازی (فانت عنه تلهی) تعبیر به انت (تو) در حقیقت اشاره به این است که مثل توئی سزاوار نیست از چنین انسان حقطلبی لحظهای غافل شوی و به دیگری بپردازی هر چند هدفت از پرداختن به دیگران نیز هدایت آنها باشد، چرا که در محاسبه اولویتها، اولویت از آن این گروه مستضعف پاکدل است.
به هر حال این عتاب و خطاب خواه به شخص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد یا غیر او بیانگر این واقعیت مهم است که اسلام و قرآن اهمیت و احترام خاصی برای پویندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است.
و به عکس موضعگیری تند و خشنی در برابر آنها که بر اثر وفور نعمت الهی، مست و مغرور شدهاند دارد، تا آنجا که خدا راضی نمیشود به خاطر پرداختن به آنان کمترین رنجشی در این قشر مستضعف حق طلب پیدا شود.
دلیل آن نیز روشن است، زیرا همیشه این گروه پشتیبان مخلص اسلام و فریادرس پیشوایان بزرگ دین در مشکلات، و ایثارگر میدانهای نبرد و شهادت بودهاند، همانگونه که امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) در فرمان معروف مالک اشتر میفرماید: و انما عماد الدین و جماع المسلمین و العدة للاعداء العامة من الامة، فلیکن صغوک لهم و میلک معهم: ستون دین، و سرمایه اجتماع مسلمین، و نیروی ذخیره در برابر دشمنان، تنها همین توده مردمند، لذا باید به سخنان آنها گوش فرا دهی و علاقه خود را به آنها معطوف داری.
تنها دست پاکان به دامن قرآن میرسد
در تعقیب آیات گذشته که در آن سخن از سرزنش کسی آمده بود که نسبت به نابینای حقطلبی کم توجهی نموده بود، در این آیات به مساله اهمیت قرآن مجید و مبدا پاک آن و تاثیرش در نفوس پرداخته، میفرماید: هرگز این کار را تکرار مکن و آن را برای همیشه فراموش نما (کلا).
چرا که این آیات وسیلهای است برای تذکر و یادآوری خلق خدا (انها تذکرة).
نیازی به این نیست که از مستضعفان پاکدل غافل شوی، و به افراد متنفذ و مغرور روی آوری.
این احتمال نیز وجود دارد که جمله کلا انها تذکرة پاسخی باشد به تمام تهمتهای مشرکان و دشمنان اسلام در مورد قرآن که گاه شعرش میخواندند، و گاه سحر، و گاه نوعی کهانت، قرآن میگوید: هیچیک از این نسبتها صحیح نیست، بلکه این آیات وسیلهای است برای بیداری و یادآوری و آگاهی و ایمان و دلیل آن در خودش نهفته است، چرا که هر کس به آن نزدیک میشود - جز معاندان لجوج این اثر را در خود احساس میکند.
سپس میافزاید: هر کس بخواهد از آن پند میگیرد (فمن شاء ذکره).
این تعبیر هم اشارهای است به اینکه اکراه و اجباری در کار نیست، و هم دلیلی است بر آزادی اراده انسان که تا نخواهد و تصمیم بر قبول هدایت نگیرد نمیتواند از آیات قرآن بهره گیرد.
سپس میافزاید: این کلمات بزرگ الهی در صحائف (الواح و اوراق) باارزشی ثبت است (فی صحف مکرمة).
صحف جمع صحیفه به معنی لوح یا ورقه و یا چیز دیگری است که در آن مطلبی را مینویسند، و این تعبیر نشان میدهد که آیات قرآنی قبل از نزول بر پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در الواحی نوشته شده بود، و فرشتگان وحی آن را با خود میآورند، الواحی بسیار گرانقدر و پر ارزش.
و اینکه بعضی گفتهاند منظور از این صحف کتب انبیای پیشین است، ظاهرا با آیات قبل و بعد سازگار نیست، همچنین اینکه گفته شده منظور از آن لوح محفوظ است آن نیز مناسب به نظر نمیرسد، زیرا صحف به صورت صیغه جمع در مورد لوح محفوظ به کار نرفته است.
بعد میفرماید: این صحائف و الواح، والاقدر و پاکیزه است (مرفوعة مطهرة).
بالاتر از آن است که دست نااهلان به سوی آن دراز شود، و یا قادر بر تحریف آن باشند، و پاکتر از آن است که دست ناپاکان آن را آلوده کند، و نیز پاک است از هرگونه تناقض و تضاد و شک و شبهه.
از این گذشته این آیات الهی در دست سفیرانی است (بایدی سفرة).
سفیرانی والامقام، و مطیع و فرمانبردار و نیکوکار (کرام بررة).
سفرة (بر وزن طلبه) جمع سافر از ماده سفر (بر وزن قمر) در اصل به معنی پرده برداری از چیزی است، و لذا به کسی که میان اقوام رفت و آمد دارند تا مشکلات آنها را حل کنند و از مبهمات پرده بردارند سفیر گفته میشود، به شخص نویسنده نیز سافر میگویند چرا که پرده از روی مطلبی بر میدارد.
بنا بر این منظور از سفره در اینجا فرشتگان الهی است که سفیران وحی یا کاتبان آیات او هستند.
بعضی گفتهاند: منظور از سفرة در اینجا حافظان و قاریان و کاتبان قرآن، و علما و دانشمندانی هستند که این آیات او را در هر عصر و زمانی از دستبرد شیاطین محفوظ میدارند.
ولی این تفسیر بعید به نظر میرسد چرا که در این آیات سخن از زمان نزول وحی و عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است نه از آینده.
ولی در حدیثی از امام صادق (علیهالسلام) میخوانیم که فرمود: الحافظ للقرآن العامل به مع السفرة الکرام البررة: کسی که حافظ قرآن باشد و به آن عمل کند با سفیران بزرگوار فرمانبردار الهی خواهد بود.
این تعبیر به خوبی نشان میدهد که حافظان و مفسران و عاملان به قرآن در ردیف این سفره و همگام آنها هستند، نه اینکه خود آنها میباشند و این یک واقعیت است که وقتی این دانشمندان و حافظان کاری شبیه فرشتگان و حاملان وحی انجام دهند در ردیف آنها قرار میگیرند.
به هر حال از مجموع این گفتار استفاده میشود که تمام کسانی که در راه حفظ قرآن و احیای آن میکوشند مقامی والا همچون مقام فرشتگان کرام برره دارند.
کرام جمع کریم به معنی عزیز و بزرگوار است، و اشاره به عظمت فرشتگان وحی در پیشگاه خداوند و بلندی مقام آنها است، و گاه گفته شده این تعبیر اشاره به پاکی آنها از هر گونه گناه میباشد، همانگونه که در آیه 26 - 27 سوره انبیاء در توصیف فرشتگان آمده است: بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون: آنها بندگان گرامی حقند که در سخن بر او پیشی نمیگیرند، و اوامر او را پیوسته اجرا میکنند.
بررة جمع بار (مثل طالب و طلبه) از ماده بر در اصل به معنی وسعت و گستردگی است، و لذا به صحراهای وسیع بر (به فتح با) گفته میشود، و از آنجا که افراد نیکوکار وجودی گسترده دارند، و برکات آنها به دیگران میرسد به آنها بار گفته شده.
البته منظور از نیکوکاری در آیه مورد بحث اطاعت فرمان الهی و پاکی از گناه میباشد.
و به این ترتیب خداوند فرشتگان را به سه وصف توصیف کرده است: نخست اینکه آنها سفیران و حاملان وحی اویند، و دیگر اینکه ذاتا عزیز و گرانمایهاند، و سومین وصف پاکی اعمال آنها و اطاعت و تسلیم و نیکوکاری است.
سپس میافزاید: با وجود اینهمه اسباب هدایت الهی که در صحف مکرمه به وسیله فرشتگان مقرب خداوند، با انواع تذکرات، نازل شده، باز هم این انسان سرکش و ناسپاس تسلیم حق نمیشود مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است؟! (قتل الانسان ما اکفره).
کفر در اینجا ممکن است به معنی عدم ایمان، و یا به معنی ناسپاسی و کفران، و یا به معنی هر گونه ستر و پوشش حق باشد، و مناسب همین معنی جامع است، چرا که در آیات قبل سخن از اسباب هدایت و ایمان بود، و در آیات بعد سخن از انواع نعمتهای پروردگار است. به هر حال منظور از تعبیر مرگ بر این افراد معنی کنائی آن یعنی اظهار شدت غضب و تنفر نسبت به اینگونه افراد کافر و ناسپاس است.
و از آنجا که سرچشمه سرکشیها و ناسپاسیها غالبا غرور است برای درهم شکستن این غرور در آیه بعد میفرماید: خداوند این انسان را از چه چیز آفریده؟! (من ای شیء خلقه).
او را از نطفهای ناچیز و بیارزش آفرید، و سپس او را موزون ساخت و در تمام مراحل اندازهگیری نمود (من نطفة خلقه فقدره).
چرا این انسان به اصل خلقت خود نمیاندیشد؟! و ناچیز بودن مبدا اصلی خود را فراموش میکند، وانگهی چرا قدرت خداوند در آفرینش این موجود بدیع از آن نطفه ناچیز را نمینگرد؟ که دقت در همین آفرینش انسان از نطفه و اندازهگیری تمام ابعاد وجودی او، اعضاء پیکرش، استعدادهایش و نیازهایش خود بهترین دلیل برای خداشناسی و معرفة الله است.
جمله قدره از ماده تقدیر به معنی اندازهگیری و موزون ساختن است، زیرا میدانیم در ساختمان وجود انسان بیش از بیست نوع فلز و شبه فلز به کار رفته که هر کدام از نظر کمیت و کیفیت اندازه معینی دارد، که اگر کم و بیشی در آن رخ دهد نظام وجود انسان به هم میریزد، از این گذشته کیفیت ساختمان اعضاء بدن، و تناسب و ارتباطهای آنها با یکدیگر، اندازههای دقیقی دارد، و نیز استعدادها و غرائز و امیالی که در فرد انسان، و در مجموعه جهان بشریت، نهفته است، باید طبق حساب خاصی باشد تا سعادت بشر را تامین کند.
خداوند کسی است که تمام این اندازهگیریها را در آن نطفه بیارزش انجام داد، نطفهای که به قدری کوچک است که اگر به تعداد تمام افراد انسانها از سلول اصلی حیات که شناور در آب نطفه است در یکجا جمع شود بیش از یک انگشتانه را پر نمیکند.
آری در چنین موجود خرد صغیر اینهمه بدایع و نقوش را ترسیم کرد و به ودیعت نهاد. بعضی نیز تقدیر را به معنی آماده ساختن معنی کردهاند.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از تقدیر ایجاد قدرت در این نطفه ناچیز است، چه بزرگ است آن خدائی که این موجود ضعیف را اینهمه قدرت و توانائی بخشید که میتواند آسمان و زمین و اعماق دریاها را جولانگاه خود قرار دهد، و همه نیروهای محیط خود را مسخر فرمان خویش سازد. جمع میان این سه تفسیر نیز ممکن است.
در ادامه همین سخن میافزاید: سپس راه را برای او آسان ساخت (ثم السبیل یسره).
راه تکامل پرورش جنین در شکم مادر، و سپس راه انتقال او را به این دنیا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان این است که قبل از لحظات تولد آن چنان در شکم مادر قرار دارد که سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پای او در قسمت پائین رحم است، ولی هنگامی که فرمان تولد صادر میشود ناگهان واژگونه میگردد سر او به طرف پائین میآید، و همین موضوع امر تولد را برای او و مادرش سهل و آسان میکند، البته گاهی بچههائی هستند که از طرف پا متولد میشوند و مشکلات زیادی برای مادر ایجاد میکنند.
بعد از تولد نیز در مسیر نمو و رشد جسمی در دوران کودکی، و سپس نمو و رشد غرائز، و بعد از آن رشد در مسیر هدایت معنوی و ایمان، همه را از طریق عقل و دعوت انبیاء برای او سهل و آسان ساخته است. چه جمله جامع و جالبی است که در عین فشردگی به همه این مسائل اشاره میکند ثم السبیل یسره. این نکته نیز قابل توجه است که میفرماید: راه را برای انسان آسان ساخت و نمیفرماید: او را مجبور بر پیمودن این راه کرد و این خود تاکید دیگری بر مساله آزادی اراده انسان و اختیار است.
سپس به مرحله پایانی عمر انسان بعد از پیمودن این راه طولانی اشاره میفرماید: بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود (ثم اماته فاقبره).
مسلما اماته (میراندن) کار خدا است، ولی مساله پنهان ساختن در قبر به ظاهر کار انسان است، اما از آنجا که عقل و هوش لازم برای این کار، و همچنین وسائل دیگر را خداوند فراهم ساخته این کار به او نسبت داده شده است. بعضی نیز گفتهاند منظور از نسبت دادن این کار به خدا این است که او برای انسان قبری آفریده و آن دل خاک است، و بعضی نیز این جمله را به معنی حکم تشریعی و دستور الهی درباره دفن کردن اموات دانستهاند.
و به هر حال یکی از احترامات خداوند نسبت به نوع بشر همین برنامه دفن اجساد آنها است، چرا که اگر راهی برای دفن وجود نداشت، و یا دستوری در این زمینه صادر نشده بود، و جسد آدمی روی زمین میماند و متعفن میگشت و سپس طعمه حیوانات درنده و پرندگان میشد، ذلت و خواری عجیبی بود، بنا بر این الطاف الهی نه تنها شامل حال انسان در حیات دنیا است که بعد از مرگ نیز مشمول الطاف او است.
از این گذشته دستور به دفن کردن بدن مردگان (بعد از غسل و کفن و نماز) دستوری است الهام بخش که مرده انسانها باید از هر نظر پاک و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها! این نکته نیز قابل توجه است که مساله مرگ در این آیه نیز در عداد نعمتهای الهی ذکر شده، و اگر دقت شود مطلب همین گونه است، چرا که اولا مرگ مقدمهای است برای آسودگی از رنجهای این جهان، و انتقال به سرای دیگر که عالمی است بسیار گستردهتر، و ثانیا مرگ نسلهای موجود سبب میشود که جا برای نسلهای آینده گشوده شود، و نوع انسان طی نسلها تداوم و تکامل یابد، و در غیر این صورت چنان عرصه بر انسانها تنگ میشد که زندگی کردن در روی زمین غیر ممکن بود.
جالب اینکه همین معنی ضمن اشاره لطیفی در سوره الرحمن آیات 26 تا 28 نیز آمده است آنجا که میفرماید: کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام فبای آلاء ربکما تکذبان: تمام کسانی که روی زمین زندگی میکنند میمیرند، تنها ذات ذو الجلال و گرامی پروردگارت باقی میماند، پس کدامین نعمت از نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید؟! مطابق این آیات مرگ یکی از نعمتهای بزرگ خدا است.
آری دنیا با تمام نعمتهایش زندانی است برای مؤمن، و خروج از این دنیا آزاد شدن از این زندان است، و از این گذشته نعمتهای فراوان الهی گاه برای گروهی مایه غفلت و بیخبری میشود، و یاد مرگ پردههای غفلت را میدرد و از این نظر نیز نعمتی است و هشداری، از همه گذشته زندگی دنیا اگر ادامه یابد مسلما ملال آور و خسته کننده است، نه همچون زندگی آخرت که سرتاسر نشاط و خوشدلی است.
بعد به مرحله رستاخیز انسانها پرداخته، میافزاید: سپس هر زمان که بخواهد او را زنده و برای حساب و جزا محشور میکند (ثم اذا شاء انشره).
انشره از ماده انشار به معنی گستردن بعد از جمع کردن است، و این تعبیر جالبی است که نشان میدهد با مرگ زندگی انسان به کلی جمع میشود و در رستاخیز در محیطی بزرگتر و عالیتر گسترش مییابد.
قابل توجه اینکه در مساله مردن و در قبر پنهان شدن تعبیر به مشیت الهی شده است، ولی در اینجا میگوید: هر وقت خدا بخواهد او را زنده میکند، این تفاوت تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که هیچکس از تاریخ وقوع این حادثه بزرگ (قیام قیامت) آگاه نیست، و تنها او است که میداند، ولی در مورد مرگ به طور اجمال معلوم است که انسان بعد از پیمودن یک عمر طبیعی خواه ناخواه میمیرد.
در آخرین آیه مورد بحث میفرماید: با اینهمه مواهب الهی نسبت به انسان از آن روز که به صورت نطفهای بیارزش بود تا آن روز که قدم در این دنیا گذارد، و راه خود را به سوی کمال طی کرد و سپس از این دنیا میرود و در قبر نهان میگردد باز این انسان راه صحیح خود را پیدا نمیکند چنین نیست که او میپندارد، او هنوز فرمان الهی را انجام نداده است (کلا لما یقض ما امره).
تعبیر به لما که معمولا برای نفی توام با انتظار میباشد اشاره به این است که با اینهمه مواهب الهی و اینهمه وسائل بیداری که در اختیار بشر قرار داده انتظار میرود که او در راه امتثال اوامر الهی جدی و کوشا باشد، ولی تعجب است که هنوز این وظیفه را انجام نداده.
در اینکه منظور از انسان در اینجا چه اشخاصی هستند؟ دو تفسیر وجود دارد: نخست اینکه منظور انسانهائی هستند که در مسیر کفر و نفاق و انکار حق و ظلم و عصیان گام بر میدارند، به قرینه آیه 34 سوره ابراهیم که میفرماید: ان الانسان لظلوم کفار انسان بسیار ظالم و کافر و ناسپاس است.
تفسیر دیگر این است که همه انسانها را شامل میشود چرا که هیچکس (اعم از مؤمن و کافر) حق عبودیت و بندگی و اطاعت خدا را آنچنان که شایسته مقام با عظمت او است انجام نداده آن گونه که گفتهاند: بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجا آورد!
انسان باید به غذای خود بنگرد!
از آنجا که آیات قبل سخن از مساله معاد میگفت، و آیات آینده نیز با صراحت بیشتری از این مساله سخن میگوید، به نظر میرسد که آیات مورد بحث به منزله دلیلی است برای مساله معاد که از طریق بیان قدرت خداوند بر همه چیز، و همچنین احیای زمینهای مرده به وسیله نزول باران که خود نوعی معاد در عالم گیاهان است، امکان رستاخیز را اثبات میکند.
در ضمن چون این آیات از انواع غذاهائی که خدا در اختیار انسان و چهار پایان قرار داده سخن میگوید حس شکرگزاری انسان را برمیانگیزد و او را به شناخت منعم و معرفت الله دعوت میکند.
نخست میفرماید: انسان باید به غذای خویش بنگرد که چگونه خداوند آن را آفریده است؟ (فلینظر الانسان الی طعامه).
نزدیکترین اشیاء خارجی به انسان غذای او است که با یک دگرگونی جزء بافت وجود او میشود، و اگر به او نرسد به زودی راه فنا را پیش میگیرد، و به همین دلیل قرآن از میان تمام موجودات روی مواد غذائی آن هم موادی که از طریق گیاهان و درختان، عائد انسان میشود تکیه کرده است.
روشن است که منظور از نگاه کردن تماشای ظاهری نیست، بلکه نگاه به معنی دقت و اندیشه در ساختمان این مواد غذائی، و اجزاء حیاتبخش آن، و تاثیرات شگرفی که در وجود انسان دارد، و سپس اندیشه در خالق آنها است.
و اینکه بعضی احتمال دادهاند مراد نگاه ظاهری است، نگاهی که باعث تحریک غدههای بزاقی دهن، میشود، در نتیجه کمک به هضم غذا میکند بسیار بعید به نظر میرسد، زیرا آیه به قرینه آیات قبل و بعد اصلا در مقام بیان اینگونه مسائل نیست، منتها بعضی از دانشمندان غذاشناس که قرآن را تنها از زوایه محدود مسائل شخصی خود مینگرند طبیعی است چنین پنداری درباره آیه فوق داشته باشند.
بعضی نیز معتقدند که منظور از نگاه کردن به مواد غذائی این است که انسان هنگامی که بر سر سفره مینشیند دقیقا بنگرد که آنها را از چه راهی تهیه کرده؟ حلال یا حرام؟ مشروع یا نامشروع؟ و به این ترتیب جنبههای اخلاقی و تشریعی را مورد توجه قرار دهد.
در بعضی از روایات که از معصومین نقل شده نیز آمده است که منظور از طعام در اینجا علم و دانشی است که غذای روح انسان است، باید بنگرد که آن را از چه کسی گرفته؟ از جمله از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: علمه الذی یاخذه عمن یاخذه؟.
نظیر همین معنی از امام صادق (علیهالسلام) نیز نقل شده است.
بدون شک معنی ظاهری آیه همان غذاهای جسمانی است که در آیات بعد مشروحا ذکر شده، ولی غذای روح را نیز از طریق قیاس اولویت میتوان استفاده کرد، چرا که انسان ترکیبی است از روح و جسم، همانگونه که جسم او نیاز به غذای مادی دارد، روح او نیز محتاج به غذای روحانی است.
و جائی که انسان باید در غذای جسمانیش دقیق شود، و سرچشمه آن را که باران حیاتبخش است طبق آیات بعد بشناسد باید در غذای روحانی خود نیز دقت بخرج دهد که از طریق باران وحی بر سر زمین قلب پاک پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل میگردد، و از آنجا در سینههای معصومین (علیهمالسلام) ذخیره میشود و همچون چشمههای جوشانی در صفحه قلوب جاری میگردد، و انواع میوههای لذتبخش ایمان و تقوا و فضائل اخلاقی را پرورش میدهد.
آری انسان باید درست بنگرد که سرچشمه اصلی علم و دانش او که غذای روحانی او است کجا است مبادا از سرچشمه آلودهای تغذیه شود و روح و جان او را بیمار کند یا به هلاکت افکند.
و نیز از طریق قیاس اولویت میتوان مساله حلال و حرام و مشروع و نامشروع را به وسیله دلالت التزامی از آیه استفاده کرد.
این احتمال نیز وجود دارد که هم طعام در آیه شریفه معنی وسیع و گسترده دارد، و هم نگاه کردن و بنا بر این تفسیرهای سه گانه فوق در آن جمع میگردد.
در اینکه منظور از انسان در اینجا چه کسی است؟ ناگفته پیدا است که همه انسانها را شامل میشود، اعم از مؤمن و کافر، همه باید به این مواد غذائی و شگفتیها و اسرار نهفته در آنها بنگرند، تا افراد بیایمان راه حق را پیدا کنند و افراد مؤمن بر ایمانشان افزوده شود.
و به راستی هر یک از مواد غذائی: میوهها، دانههای غذایی سبزیها، برای خود دنیای شگفتانگیزی دارد که مدتها میتوان روی آن مطالعه کرد، و درسهائی از آن آموخت که در تمام عمر به ما روشنائی و بینش میدهد.
سپس به شرح تفصیلی این مواد غذائی و منابع آن پرداخته، میفرماید: ما آب فراوانی از آسمان فرو ریختیم (انا صببنا الماء صبا).
صب به معنی فرو ریختن آب است از طرف بالا و در اینجا منظور نزول باران است، و تعبیر به صبا در آخر آیه برای بیان تاکید و فراوانی این آب میباشد.
آری آب که مهمترین مایه حیات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل میشود، و میدانیم تمام نهرها، و چشمهها، و قناتها، و چاههای آب، ذخائر آبی خود را از باران میگیرند، و مایه اصلی همه آنها باران است که اگر باران به کوهستان نبارد به سالی دجله گردد خشک رودی.
بنا بر این به هنگام مطالعه مواد غذائی قبل از هر چیز انسان به نظام بارش باران متوجه میشود، که چگونه دائما آفتاب بر سطح دریاها میتابد، و ابرها از آن برمیخیزند، و بادها آنها را بحرکت در میآورند، سپس به خاطر دور شدن از سطح زمین، و قرار گرفتن در منطقه سرد جوی بار دیگر تبدیل به آب شده، و فرو میریزند آبی زلال و پاک و خالی از هر گونه املاح مضر و آلودگی، آن هم به صورت قطرات کوچک، یا دانههای نرم برف که به آرامی بر زمین مینشیند، و جذب زمین و گیاهان و درختان میشود.
بعد از ذکر موضوع آب که یکی از ارکان مهم رویش گیاهان است، به سراغ رکن مهم دیگر یعنی زمین میرود، و میافزاید: سپس زمین را از هم شکافتیم (ثم شققنا الارض شقا).
بسیاری از مفسران گفتهاند که این شکافتن اشاره به شکافتن زمین به وسیله جوانههای گیاهان است، و به راستی این یکی از عجائب است که جوانهای با آنهمه نرمی و لطافت خاکهای سخت را میشکافد، و گاه در کوهستانها از لابلای سنگها عبور کرده، سر بیرون میآورد، چه قدرت عظیمی خالق بزرگ در این جوانه لطیف آفریده است که میتواند این چنین قدرتنمائی کند؟! بعضی نیز احتمال دادهاند که منظور شکافتن زمین به وسیله شخم زدن انسانها، یا حتی به وسیله کرمهائی است که نوعی عمل شخم زدن را توام با اعمال حیاتی دیگر در زمین انجام میدهند! درست است که شخم زدن کار انسان است، ولی از آنجا که تمام وسائل آن را خدا در اختیار او گذاشته، به خداوند نسبت داده شده است.
تفسیر سومی که برای این تعبیر به نظر میرسد و از جهاتی ترجیح دارد این است که منظور از شکافتن زمین خرد شدن سنگهای سطح آن است.
توضیح اینکه: در آغاز سطح زمین را قشر عظیمی از سنگها پوشانده بود، بارانهای سیلابی پی در پی فرو باریدند، و سنگها را شکافتند، ذرات آن را جدا کردند و در قسمتهای گود زمین گستردند، و به این ترتیب توده خاک قابل زراعت تشکیل شد، و هم اکنون نیز سیلابها قسمتی از آنها را در خود حل کرده به دریا میریزند، اما خاکهای جدیدی که به وسیله برف و باران مجددا تشکیل میشود جای آن را میگیرد، و گرنه انسان گرفتار کمبود خاک زراعتی میشد! به این ترتیب آیه اشاره به یکی از معجزات علمی قرآن است که نشان میدهد اول بارانها فرو میبارند، و سپس زمینها شکافته میشوند و آماده زراعت میگردند، نه تنها در روزهای نخست این عمل صورت گرفته که امروز نیز ادامه دارد.
این تفسیر از آنجا که مساله انبات و رویاندن گیاه در آیه بعد ذکر میشود مناسبتر به نظر میرسد.
جمع میان هر سه تفسیر نیز بعید نیست.
بعد از ذکر این دو رکن اساسی یعنی آب و خاک به هشت قسمت از از روئیدنیها که از ارکان اساسی غذای انسان یا حیوانات است اشاره کرده، میفرماید: سپس ما در زمین دانه فراوانی رویاندیم (فانبتنا فیها حبا).
دانههای غذائی که مایه اصلی تغذیه انسان و انواع حیوانات است، دانههائی که اگر یکسال بر اثر خشکسالی قطع شود قحطی و گرسنگی تمام جهان را فرا میگیرد، و انسانها همه در زحمت فرو میروند.
تعبیر به حبا به صورت نکره در اینجا دلیل بر بیان عظمت، و یا تنوع انواع این دانهها است، و اینکه بعضی آن را تفسیر به خصوص گندم و جو کردهاند دلیلی بر آن نیست، چرا که این تعبیر همه حبوبات را شامل میشود.
و در مرحله بعد میافزاید: همچنین انگور و سبزی بسیار (و عنبا و قضبا) ذکر عنب (انگور) از میان تمام میوهها به خاطر مواد غذائی و حیاتی فراوانی است که در این میوه نهفته شده، و آن را به صورت یک غذای کامل در آورده است (توجه داشته باشید که عنب هم به انگور گفته میشود و هم به درخت انگور و در آیات قرآن بر هر دو اطلاق شده، ولی در اینجا مناسب همان انگور است).
قضب (بر وزن جذب) در اصل به معنی سبزیهائی است که آن را در نوبتهای مختلف میچینند، و در اینجا به معنی انواع سبزیهای خوردنی است، و ذکر آن به دنبال انگور دلیل بر اهمیت این ماده غذائی است. که در علم غذاشناسی امروز فوق العاده روی آن تکیه میشود.
گاه کلمه قضب به معنی قطع کردن و چیدن، و واژه قضیب به معنی شاخه درخت آمده، و سیف قاضب به معنی شمشیر قاطع است. از ابن عباس نقل شده که منظور از قضب در اینجا رطب است که آن را از درخت میچینند، ولی این تفسیر بسیار بعید به نظر میرسد، چرا که در آیه بعد اشاره جداگانه به مساله رطب شده است.
بعضی نیز احتمال دادهاند که قضب به معنی میوههای بوتهای باشد (مانند خیار و هندوانه و مانند آنها) و یا ریشههای گیاهی (مانند هویج و پیاز و کلم).
ولی بعید نیست که قضب در اینجا معنی گستردهای داشته باشد که هم سبزیهای خوردنی را شامل شود، و هم میوههای بوتهای و هم ریشههای غذائی را.
سپس میافزاید: و زیتون و نخل فراوان (و زیتونا و نخلا).
تکیه روی این دو میوه نیز دلیلش روشن است چرا که امروز ثابت شده که هم زیتون و هم خرما از مهمترین مواد غذائی نیروبخش و مفید و سلامت آفرین است. و در مرحله بعد میافزاید: و باغهائی پر درخت (با انواع میوههای رنگارنگ) (و حدائق غلبا).
حدائق جمع حدیقة به معنی باغی است که اطراف آن دیوار و محفوظ باشد، و در اصل به معنی قطعه زمینی است که دارای آب است، این واژه از حدقه چشم گرفته شده که دائما آب در آن جاری است.
و از آنجا که اینگونه باغها معمولا باغهای میوه است میتواند اشارهای به انواع میوههای بهشتی بوده باشد. غلب (بر وزن قفل) جمع اغلب و غلباء به معنی گردن کلفت است، و در اصل از ماده غلبه گرفته شده، و در اینجا به معنی درختان بلند و تنومند است.
سپس میافزاید: و میوه و چراگاه (و فاکهة و ابا).
اب (با تشدید باء) به معنی گیاهان خودرو و چراگاهی است که آماده چریدن حیوانات و یا چیدن گیاهان باشد، و در اصل معنی آمادگی را میبخشد، و از آنجا که اینگونه چراگاهها آماده بهرهبرداری است به آن اب گفته شده.
بعضی نیز گفتهاند منظور از اب میوههائی است که قابل خشک کردن و ذخیره نمودن برای زمستان است، به مناسبت اینکه همیشه آماده بهرهبرداری است.
بسیاری از مفسران اهل سنت و شیعه در ذیل این آیه نقل کردهاند که روزی عمر بر منبر بود و این آیات را تلاوت کرد، سپس گفت: همه اینها را ما میشناسیم اما اب چیست؟ نمیدانم، سپس عصائی را که در دست داشت رها کرد و گفت: به خدا سوگند که این یکنوع تکلف است، چه اشکالی دارد معنی اب را ندانی! شما از چیزی از کتاب الله پیروی کنید که برای شما تبیین شده، و به آن عمل نمائید و آنچه را نمیدانید و نمیفهمید موکول به پروردگار کنید!.
این نشان میدهد که او مفهوم کلمه اب را چیز پیچیدهای میدانست، در حالی که با مراجعه به متون لغت روشن میشود که مطلب پیچیدهای نیست.
و عجب اینکه در در المنثور آمده است که همین سؤال را از ابو بکر کردهاند، او گفت من اگر در کتاب خدا چیزی را بگویم که نمیدانم کدام آسمان بر سر من سایه میافکند، و کدام زمین حاضر است مرا بپذیرد؟.
درست است که بسیاری از دانشمندان اهل سنت از این دو حدیث نتیجه گرفتهاند که هیچکس نباید در مورد مسائلی که آگاه نیست، مخصوصا در کتاب الله، سخنی بگوید، ولی بالاخره جای این سؤال باقی است که چگونه کسی که به عنوان پیشوا و خلیفه مسلمین میخواهد حکومت کند از مفهوم لغتی که در متن قرآن مجید آمده و چندان پیچیدگی ندارد آگاه نباشد؟ اینها همه دلیل بر این است که باید در هر عصر و زمان رهبری الهی در میان مردم بوده باشد که از تمام مسائل شرع آگاه و از هر اشتباه و خطائی مصون و معصوم باشد.
و لذا در ذیل حدیثی که مرحوم مفید در ارشاد آورده است میخوانیم: هنگامی که این ماجرا به گوش امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) رسید، فرمود: سبحان الله ا ما علم ان الاب هو الکلاء و المرعی و ان قوله تعالی: و فاکهه و ابا اعتداد من الله بانعامه علی خلقه، فیما غذاهم به، و خلقه لهم و لانعامهم، مما تحیی به انفسهم و تقوم به اجسادهم: عجیب است، آیا او نمیدانست که اب به معنی گیاهان خودرو و چراگاه است، و اینکه جمله و فاکهة و ابا عنایتی است از سوی خداوند نسبت به بندگانش در آنچه از مواد غذائی به آنها داده، و برای آنان و چهارپایانشان آفریده، از چیزهائی که مایه حیات و قوام جسم آنها است؟!.
در اینجا این سؤال پیش میآید که در آیات گذشته بعضی از میوهها بالخصوص مطرح شده بود، و در اینجا میوه به طور کلی مطرح شده، و از این گذشته در آیه قبل که سخن از باغها میگفت ظاهرا نظر به میوههای باغها داشت، چگونه بار دیگر میوه در اینجا مطرح شده است؟.
در پاسخ میگوئیم: اما اینکه بعضی از میوهها بالخصوص ذکر شده مانند انگور و زیتون و خرما (به قرینه درخت نخل) به خاطر اهمیت فوق العادهای است که از میان میوهها دارند، و اما اینکه چرا فاکهه (میوه) جداگانه از حدائق (باغها) ذکر شده؟، ممکن است به خاطر این باشد که باغها منافع دیگری غیر از میوه نیز دارند، منظره زیبا، طراوت و هوای سالم و مانند آن از این گذشته برگ بعضی از درختان و ریشه و پوست بعضی دیگر، جزء مواد خوراکی هستند (مانند چای و دارچین و زنجبیل و امثال آن) به علاوه برگهای بسیاری از درختان خوراک مناسبی برای حیوانات است و میدانیم آنچه در آیات فوق آمده، هم خوراک انسان را شامل میشود، هم خوراک حیوان را.
و لذا در آیه بعد که آخرین آیه مورد بحث است، میافزاید: تا وسیله بهرهگیری شما و چارپایانتان باشد (متاعا لکم و لانعامکم). متاع هر چیزی است که انسان از آن متمتع و بهرهمند میشود.
نکته:
مواد غذائی سالم
آنچه در این آیات آمده بود، هشت نوع از مواد غذائی برای انسان و چارپایان بود، و جالب اینکه همه آنها، غذاهای گیاهی و نباتی است، این به خاطر اهمیتی است که گیاهان و حبوبات و میوهها در تغذیه انسان دارند، بلکه غذای حقیقی انسان همینها است، و غذاهای حیوانی در درجه بعد قرار دارد و به مقدار کمتر.
آنچه در اینجا قابل توجه است اینکه: علم غذاشناسی امروز که یکی از علوم گسترده و مهم است و برای خود دنیای وسیعی با چشماندازهای وسیعتری را مجسم میکند، در حقیقت شرحی است بر آنچه در این آیات آمده، و عظمت قرآن را منعکس میکند، مخصوصا موادی که در آیات بالا روی آن تکیه شده هر یک از دیدگاه علم غذاشناسی، بسیار مهم و با ارزش است.
به هر حال دقت در این امور، انسان را به عظمت خالق آنها، و الطاف و محبتهای او نسبت به نوع بشر آشناتر میسازد.
آری دقت در غذای جسم، و سپس در غذای روح، هم از نظر محتوی و ساختمان، و هم از نظر طرق اکتساب، میتواند آدمی را در مسیر معرفة الله و تهذیب نفس و خودسازی پیش برد، آری آدمی باید در غذایش به دقت بنگرد و چه پر معنی است همین یک جمله کوتاه.
صیحه رستاخیز
بعد از ذکر قسمت قابل توجهی از مواهب الهی و نعم دنیوی، به بیان معاد و گوشهای از حوادث رستاخیز و سرنوشت مؤمنان و کافران میپردازد، تا از یکسو اعلام کند که این مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پایانی دارد، و از سوی دیگر وجود اینها دلیلی است بر قدرت خداوند بر همه چیز و بر مساله معاد.
میفرماید: هنگامی که آن صدای مهیب و گوشخراش (صیحه رستاخیز) بیاید کافران و مجرمان در اندوه و ندامت عمیقی فرو میروند (فاذا جائت الصاخة).
صاخه از ماده صخ در اصل به معنی صوت شدیدی است که نزدیک است گوش انسان را کر کند، و یا به راستی گوش را کر میکند، و در اینجا اشاره به نفخه دوم صور است، همان صیحه عظیمی که صیحه بیداری و حیات میباشد، و همگان را زنده کرده، به عرصه محشر دعوت میکند.
آری این صیحه چنان عظیم و تکان دهنده است که انسان را از همه چیز جز خودش و اعمالش و سرنوشتش غافل میکند.
و لذا بلا فاصله بعد از آن میافزاید: در آن روز که انسان از برادر خود فرار میکند (یوم یفر المرء من اخیه).
همان برادری که با جان برابر بود و همه جا به یاد او بود و در فکر او، امروز به کلی از او گریزان میشود.
و همچنین از مادر و پدرش (و امه و ابیه).
و زن و فرزندانش (و صاحبته و بنیه).
و به این ترتیب انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مینماید بلکه از آنها فرار میکند، و این نشان میدهد هول و وحشت محشر آنقدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها و علائقش جدا میکند.
مادری که به او عشق میورزید. پدری که سخت مورد احترام او بود. همسری که شدیدا به او محبت داشت. و فرزندانی که میوه قلب و نور چشمان او محسوب میشدند. بعضی گفتهاند منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانی است که راه ایمان و تقوا و اطاعت خدا را نپیمودند، او از آنها فرار میکند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود.
بعضی نیز گفتهاند این فرار به خاطر آن است مبادا اینها حقوقی به گردن او داشته باشند و از او مطالبه کنند، و او از ادای آن عاجز باشد. در میان این سه تفسیر، تفسیر اول مناسبتر به نظر میرسد، گرچه جمع میان آنها نیز بیمانع است.
در این که چرا نخست از برادر، و بعد مادر، سپس پدر، و بعد همسر، و در آخرین مرحله سخن از فرزندان به میان آمده؟ بعضی معتقدند به خاطر این است که در تمام اینها از مرحله پائینتر به مرحله بالاتر منتقل میشود و مقتضای بلاغت همین است که نخست بگوید انسان از برادرش میگریزد، بعد از مادر و پدر، و بعد از همسر و فرزندان.
ولی با توجه به این که همه مردم در مورد علاقه و رابطه با این پنج گروه یکسان نیستند گاه برادر نقش مهمتری در زندگی انسان دارد بیشتر مورد علاقه او است، و گاه همسر، و گاه فرزند، و لذا نمیتوان یک قاعده کلی در اینجا به دست داد.
البته برای اهمیت پیوند انسان با هر یک از این گروه پنجگانه مطالب بسیاری میتوان گفت ولی چنان نیست که بطور مطلق بتوان یکی را بر دیگری از تمام جهات - مخصوصا به شکلی که در آیه آمده است ترجیح داد، بنابراین ترتیب فوق روی حساب ترتیب در اهمیت نیست.
در آیه بعد دلیل این فرار را بیان کرده، میفرماید: در آن روز هر کدام از آنها وضعی دارد که او را کاملا به خود مشغول میسازد (لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه).
تعبیر به یغنیه (او را بینیاز میسازد) کنایه ظریفی است از این حقیقت که در آن روز آنقدر انسان به خود مشغول است، که به دیگری نمیپردازد و حوادث بقدری شدید و هولناک است که برای اشغال تمامی فکر و قلب او کافی است.
در حدیثی آمده است که بعضی از خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن حضرت سؤال کردند که آیا در روز قیامت انسان به یاد دوست صمیمیش میافتد؟ در جواب فرمود: ثلاثة مواطن لا یذکر (فیها) احد احدا عند المیزان حتی ینظر أ یثقل میزانه ام یخف؟ و عند الصراط حتی ینظر ا یجوزه ام لا؟ و عند الصحف حتی ینظر بیمینه یاخذ الصحف ام بشماله؟ فهذه ثلاثة مواطن لا یذکر فیها احد حمیمه و لا حبیبه و لا قریبه و لا صدیقه، و لا بنیه و لا والدیه و ذلک قول الله تعالی: لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه سه موقف است که هیچکس در آنها به یاد هیچکس نمیافتد: اول پای میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک؟ سپس بر صراط است تا ببیند آیا از آن میگذرد یا نه؟ و سپس به هنگامی است که نامههای اعمال را به دست انسانها میدهند تا ببینند آن را به دست راستش میدهند یا دست چپ؟ این سه موقف است که در آنها کسی به فکر کسی نیست، نه دوست صمیمی، نه یار مهربان، نه افراد نزدیک، نه دوستان مخلص، نه فرزندان، و نه پدر و مادر، و این همان است که خداوند متعال میفرماید: در آن روز هر کسی به قدر کافی به خود مشغول است.
سپس به چگونگی حال مؤمنان و کافران در آن روز پرداخته میگوید: صورتهائی در آن روز گشاده و نورانی است (وجوه یومئذ مسفرة).
خندان و مسرور است (ضاحکة مستبشرة) و صورتهائی در آن روز غبارآلود است (و وجوه یومئذ علیها غبرة) و دود تاریکی آن را پوشانده (ترهقها قترة).
آنها همان کافران فاجرند! (اولئک هم الکفرة الفجرة).
مسفرة از ماده اسفار چنانکه قبلا هم نیز گفتهایم به معنی آشکار شدن و درخشیدن است، همانند طلوع سپیده صبح در پایان شب تاریک.
غبرة (بر وزن غلبه) از غبار به معنی باقی مانده خاکی است که از زمین بر خاسته و بر چیزی نشسته.
قترة (بر همان وزن) در اصل از ماده قتار (بر وزن غبار) به معنی دودی است که از چوب یا چیزی دیگری برمیخیزد، بعضی از ارباب لغت آن را نیز به معنی غبار تفسیر کردهاند، اما جمع میان این دو تعبیر در آیات فوق نشان میدهد که این دو واژه دارای دو معنی متفاوت است.
کفرة و فجرة (بر همان وزن) جمع کافر و فاجر است که اولی اشاره به افراد فاسد العقیده و دومی اشاره به افراد فاسد العمل است.
از این آیات به خوبی استفاده میشود که در صحنه قیامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهرههایشان نمایان میگردد.
ضمنا تعبیر به وجوه به خاطر این است که رنگ صورت بیش از هر چیزی میتواند بیانگر حالات درونی باشد، هم ناراحتیهای فکر و روحی و هم ناراحتیهای جسمانی.
به هر حال گروهی در آنجا خندان و مسرورند، چهرههایشان گشاده و نورانی است، روشنائی ایمان و پاکی عمل در صورت آنها موج میزند، و رنگ رخساره آنها خبر از سر درون میدهد.
بر عکس گروهی که تاریکی کفر و زشتی اعمالشان در چهرههایشان نمایان است، گوئی گرد و غبار سیاهی بر صورتشان نشسته، و هالهای از دود آن را در خود فرو برده، آثار غم و اندوه و رنج و درد از صورتهایشان میبارد، و اصولا همانگونه که در آیه 41 سوره رحمان آمده یعرف المجرمون بسیماهم گنهکاران با سیمایشان شناخته میشوند در آن روز رنگ چهرهها برای شناخت انسانها کافی است.
نکته:
راه خودسازی
تعبیراتی که در آیات کوتاه و پر طنین این سوره آمده برنامه جامعی برای خودسازی است:
1- از یکسو به انسان دستور میدهد که برای درهم شکستن کبر و غرور به آغاز آفرینش خود باز گردد، و ببیند چگونه از نطفه بیارزشی آفریده شده؟ و میدانیم یکی از بزرگترین موانع راه خودسازی همین کبر و غرور است.
2- از سوی دیگر هدایتهای الهی را به عنوان بهترین زاد و توشه این راه معرفی میکند، اعم از هدایتهائی که از طریق وحی و رهنمودهای انبیاء و اولیاء سر چشمه میگیرد، و هدایتهائی که از طریق عقل و بررسی قوانین و نظامات عالم تکوین حاصل میشود.
3- سپس به انسان دستور میدهد که به غذای جسمانیش خوب بنگرد، چشمانش را بگشاید و ببیند این خالق رحیم و مهربان چگونه انواع مواد غذائی دانهها و میوهها را از این خاک تیره برای او آفریده، و در برابر ربوبیتش سر تعظیم فرود آورد نه تنها به ساختمان تکوینی این مواد غذائی بنگرد، بلکه چگونگی تحصیل آن را نیز مورد توجه قرار دهد چرا که غذای پاک و حلال یکی از پایههای مهم خودسازی است.
4- به طریق اولی باید به غذای روحش بنگرد که از کدامین سر چشمه تراوش کرده سر چشمهای پاک یا آلوده؟ چرا که تعلیمات ناسالم و تبلیغات گمراه کننده همچون غذای مسمومی است که حیات معنوی انسان را به خطر میافکند.
عجب اینکه بعضی از مردم در مورد غذای جسم بسیار سختگیر و موشکافند، ولی در غذای روحشان بیاعتنا، هر کتاب فاسد و مفسدی را میخوانند، به هر گونه تعلیمات گمراه کننده گوش فرامیدهند، و برای غذای روحشان هیچ قید و شرطی قائل نیستند.
در حدیثی از امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) میخوانیم: ما لی اری الناس اذا قرب الیهم الطعام لیلا تکلفوا انارة المصابیح، لیبصروا ما یدخلون بطونهم، و لا یهتمون بغذاء النفس، بان ینیروا مصابیح البابهم بالعلم، لیسلموا من لواحق الجهالة و الذنوب، فی اعتقاداتهم و اعمالهم: برای چیست که میبینم مردم را هنگامی که در شب طعامی نزدشان حاضر کنند حتما چراغ میافروزند تا ببینند چه غذائی در شکم خود وارد میسازند؟ ولی به غذای روحشان اهمیت نمیدهند، و چراغ عقل را به وسیله علم روشن نمیسازند، تا از عوارض جهالت و گناهان در اعتقادات و اعمال سالم بمانند.
نظیر همین معنی را فرزندش امام مجتبی (علیهالسلام) فرموده: عجبت لمن یتفکر فی ماکوله، کیف لا یتفکر فی معقوله، فیجنب بطنه ما یؤذیه، و یودع صدره ما یردیة: عجب دارم از آنها که به غذای جسم خود میاندیشند، اما در غذای روح دقت نمیکنند، خوراک زیانبار را از شکم خود دور میدارند، اما قلب را با مطالب مهلک آکنده میکنند.
5 - بعد به خاطر بیاورد که صیحه گوشخراش محشر همه را از خواب مرگ بیدار میکند، و انسان را در برابر اعمالش قرار میدهد و آنچنان اوضاع محشر هولناک است که انسان عزیزترین عزیزانش را فراموش میکند، باید بیندیشد آیا امروز کاری میکند که در آن روز چهرهای خندان و مسرور و نورانی داشته باشد، یا چهرهای زشت و عبوس و تاریک؟ و از هم اکنون خود را برای آن روز آماده کند.
خداوندا! به ما توفیق خودسازی مرحمت کن.
پروردگارا! ما را از غذای جانپرور روحی محروم مفرما.
بار الها! پیش از صیحه محشر ما را از خواب گران بیدار نما.
سوره نازعات این سوره مکی است و دارای 46 آیه است.
محتوای سوره نازعات
این سوره همانند سوره نبا بر محور مسائل معاد دور میزند، و روی هم رفته در شش بخش خلاصه میشود:
1- نخست با قسمهای مؤکدی که ارتباط با مساله معاد دارد روی تحقق این روز بزرگ تکیه و تاکید میکند.
2- در مرحله بعد به قسمتی از مناظر هولانگیز و وحشتناک آن روز اشاره مینماید.
3- در بخش دیگر اشاره کوتاه و گذرائی به داستان موسی و سرنوشت فرعون طغیانگر دارد که هم مایه تسلی خاطر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان است و هم هشداری به مشرکان طغیانگر، و هم اشارهای است به اینکه انکار معاد انسان را به چه گناهانی آلوده میکند.
4- در بخش بعد نمونههائی را از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمین که خود دلیلی است برای امکان معاد و حیات بعد از مرگ بر میشمرد.
5- بار دیگر به شرح قسمتی دیگر از حوادث وحشتناک آن روز بزرگ و سرنوشت طغیانگران و پاداش نیکوکاران میپردازد.
6- سرانجام در پایان سوره بر این حقیقت تاکید میکند که هیچکس از تاریخ آن روز با خبر نیست، ولی همین اندازه مسلم است که نزدیک است.
انتخاب نام نازعات برای این سوره به خاطر نخستین آیه آن است فضیلت تلاوت این سوره در حدیثی از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است: من قرأ سورة و النازعات لم یکن حبسه و حسابه یوم القیامة الا کقدر صلاة مکتوبة حتی یدخل الجنة: کسی که سوره نازعات را بخواند توقف و حساب او در روز قیامت تنها به اندازه خواندن یک نماز روزانه است، و بعد از آن وارد بهشت میشود.
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: من قرأها لم یمت الا ریان، و لم یبعثه الله الا ریان، و لم یدخله الجنة الا ریان: کسی که این سوره را بخواند سیراب از دنیا میرود، و خداوند او را سیراب محشور میکند، و سیراب وارد بهشت میسازد (سیراب از رحمت بیپایان حق).
مسلم است کسی که محتوای این سوره را که آیات تکان دهندهاش ارواح خفته را بیدار و متوجه وظائف خود میسازد در جان خویش پیاده کند از چنان پاداشهائی برخوردار خواهد شد، نه آنها که فقط به خواندن الفاظ قناعت میکنند.
ترجمه آیات
1. سوگند به فرشتگانی که ارواح مجرمان را به شدت از بدنهایشان بر میکشند!
2. و فرشتگانی که ارواح مؤمنان را با مدارا و نشاط جدا میسازند.
3. و سوگند به فرشتگانی که در اجرای فرمان الهی با سرعت حرکت میکنند.
4. و سپس بر یکدیگر سبقت میگیرند.
5. و آنها که امور را تدبیر میکنند.
6. در آن روز که زلزلههای وحشتناک همه چیز را به لرزه در میآورند.
7. و به دنبال آن حادثه دومین (صیحه عظیم) رخ میدهد.
8. دلهائی در آن روز سخت مضطرب است.
9. و چشمهای آنان از شدت ترس فرو افتاده!
10. (ولی امروز) میگویند: آیا ما به زندگی مجدد باز میگردیم؟
11. آیا هنگامی که استخوانهای پوسیدهای شدیم (ممکن است زنده شویم؟).
12. میگویند اگر قیامتی در کار باشد بازگشتی است زیانبار!
13. ولی این بازگشت تنها با یک صیحه عظیم واقع میشود.
14. ناگهان همگی بر عرصه زمین ظاهر میشوند.
15. آیا داستان موسی به تو رسیده است؟
تفسیر آیات
سوگند به این فرشتگان پر تلاش
در این آیات به پنج موضوع مهم قسم یاد شده، و هدف از این سوگندها بیان حقانیت و تحقق مساله معاد و رستاخیز است، میفرماید: سوگند به آنها که به سختی میکشند و بر میکنند (و النازعات غرقا) و سوگند به آنها که به راحتی جدا میسازند (و الناشطات نشطا) و سوگند به آنها که به سرعت حرکت میکنند (و السابحات سبحا) و آنها که به خوبی سبقت میگیرند (فالسابقات سبقا) و آنها که امور را تدبیر میکنند (فالمدبرات امرا) پیش از آنکه به تفسیر این آیات بپردازیم باید لغاتی که در آن به کار رفته دقیقا روشن شود.
نازعات از ماده نزع به معنی چیزی را از جا بر کندن و یا کشیدن است، مانند کشیدن کمان به هنگام پرتاب تیر، و گاه این واژه در امور معنوی نیز به کار میرود مانند نزع عداوت یا محبت از قلب به معنی برکندن آن غرق با فتح را (بر وزن شفق) به گفته بسیاری از ارباب لغت در اصل به معنی فرو رفتن در آب است، و گاه به معنی گرفتاری شدید در یک حادثه و بلا نیز آمده.
و غرق (بر وزن فرق) به گفته ابن منظور در لسان العرب اسمی است که جانشین مصدر شده و به معنی اغراق است، و اغراق در اصل به معنی کشیدن کمان تا آخرین نقطه ممکن است، سپس به معنی مبالغه در هر کار آمده. و از اینجا به خوبی روشن میشود که آنچه در آیه فوق آمده به معنی غرق شدن نیست بلکه به معنی انجام یک کار تا سر حد ممکن است.
ناشطات از ماده نشط (بر وزن هشت) در اصل به معنی گشودن گرههائی است که به آسانی باز میشود، و به چاههائی که عمق کمی دارد و دلو به آسانی و با یک حرکت از آن بیرون میآید انشاط گفته میشود، و به شترهائی که با اندک اشارهای به سرعت حرکت میکنند نیز نشیطة میگویند، و لذا به طور کلی این واژه در هر گونه حرکتی که با سهولت انجام میشود به کار میرود.
سابحات از ماده سبح (بر وزن سطح) به معنی حرکت سریع در آب یا در هوا است، لذا در مورد شنا کردن در آب و یا حرکت سریع اسب، و با سرعت به دنبال کاری رفتن گفته میشود، تسبیح که به معنی پاک شمردن خداوند از هر عیب و نقص است نیز از همین معنی گرفته شده، گوئی کسی که تسبیح میگوید با سرعت در عبادت پروردگار به پیش میرود.
سابقات از ماده سبقت به معنی پیشی گرفتن است، و از آنجا که پیشی گرفتن معمولا بدون سرعت ممکن نیست گاه از این ماده مفهوم سرعت نیز استفاده میشود.
مدبرات از ماده تدبیر به معنی عاقبت چیزی را اندیشیدن است، و از آنجا که عاقبتاندیشی و آیندهنگری سبب سامان یافتن کار به نحو احسن میگردد واژه تدبیر در این معنی نیز به کار میرود. اکنون با توجه به آنچه در معنی لغات این آیات گفته شد به سراغ تفسیر آنها میرویم.
این سوگندهای پنجگانه که در ابتدا در هالهای از ابهام فرو رفته، ابهامی که انگیزه اندیشه بیشتر و عمیقتر، و سبب جولان ذهن و فکر و دقت و بررسی است اشاره به چه کسان، یا چه چیزهائی است؟ مفسران درباره آن بسیار سخن گفتهاند، و تفسیرهای فراوانی دارند که عمدتا بر سه محور دور میزند:
1 - منظور از این سوگندها فرشتگانی است که مامور قبض ارواح کفار و مجرمانند که آنها را به شدت از بدنهایشان بر میکشند، ارواحی که هرگز حاضر به تسلیم در برابر حق نبودند. و فرشتگانی که مامور قبض ارواح مؤمنانند که با مدارا و نرمش و نشاط آنها را جدا میسازند. و فرشتگانی که در اجرای فرمان الهی با سرعت حرکت میکنند. سپس بر یکدیگر پیشی میگیرند. و سرانجام امور جهان را به فرمان او تدبیر میکنند.
2 - این سوگندها اشاره به ستارگان آسمان است که پیوسته از افقی کنده میشوند و به افق دیگری رهسپار میگردند.
گروهی آرام حرکت میکنند، و گروهی به سرعت راه میسپرند. و در اقیانوس عالم بالا شناورند. و بر یکدیگر پیشی میگیرند.
و سرانجام با تاثیراتی که این کواکب دارند (تاثیراتی همچون تاثیر نور آفتاب و ماه در کره زمین) امور جهان را به فرمان خدا تدبیر میکنند.
3 - منظور جنگجویان یا اسبهای مجاهدان راه خدا است که از خانهها و وطنهای خود به شدت بر کنده میشوند. سپس با نشاط و نرمی راه میدان نبرد را پیش میگیرند. و بر یکدیگر سبقت میگیرند. و امور جنگ را تدبیر و اداره میکنند.
گاه بعضی از مفسران این تفسیرها را به هم آمیخته، قسمتی از سوگندهای پنجگانه را از یک تفسیر، و قسمت دیگر را از تفسیر دیگر گرفتهاند، ولی اصول همان تفسیرهای سهگانه فوق است.
البته میان این تفسیرها تضادی وجود ندارد، و ممکن است آیات فوق اشاره به همه اینها باشد، ولی در مجموع تفسیر اول با توجه به نکاتی که ذیلا گفته میشود از همه مناسبتر است: نخست تناسب با روز قیامت است که سوره در مجموع ناظر به آن میباشد و دیگر تناسب با آیات مشابه آن در آغاز سوره مرسلات است.
و دیگر اینکه جمله و المدبرات امرا بیشترین تناسب را با فرشتگان دارد که به فرمان خدا تدبیر امور جهان میکنند، و لحظهای از انجام اوامر او سر باز نمیزنند لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون (انبیا - 27) به خصوص اینکه مساله تدبیر امور در اینجا به صورت مطلق ذکر شد و هیچ قید و شرطی در آن نیست.
از همه اینها گذشته روایاتی از ائمه معصومین در تفسیر این آیات نقل شده که مناسب با همین معنی است از جمله: در روایتی از علی (علیهالسلام) میخوانیم که در تفسیر و النازعات غرقا فرمود: منظور فرشتگانی است که ارواح کفار را از بدنهایشان به شدت بیرون میکشند، آنچنانکه تیرانداز کمان را تا آخرین مرحله میکشد.
شبیه همین معنی از آن حضرت (علیهالسلام) در تفسیر و الناشطات و نیز تفسیر و السابحات و فالمدبرات نقل شده است.
البته میتوان همین تفسیر را به صورت کلیتر و عمومیتری بیان کرد که مساله قبض ارواح مؤمنان و کفار یکی از مصادیق آن باشد نه تمام محتوای آن، به این ترتیب که گفته شود منظور از این سوگندها در مجموع فرشتگان است در رابطه با اجرای کل فرمانهای الهی که اجرای این فرمانها در پنج مرحله تحقق مییابد، اول حرکت شدید نخستین به دنبال تصمیمگیری قاطع، و بعد مرحله راه افتادن آرام، و سپس سرعت گرفتن، و پیشی جستن، و در نهایت تدبیر امور و سامان دادن به کارها است، ولی به هر حال برنامه فرشتگان در زمینه قبض ارواح کفار و مؤمنان یکی از مصادیق این مفهوم کلی است، و زمینهساز بحثهای آینده این سوره درباره معاد محسوب میشود.
پاسخ به دو سؤال
در اینجا دو سؤال باقی میماند نخست اینکه نازعات و ناشطات جمعهای مؤنث است، به چه مناسبت در اینجا به کار رفته؟ دیگر اینکه سه سوگند اول با واو قسم شروع شده، ولی در چهارمین و پنجمین سوگند ف جانشین آن گشته است که برای عطف یا تفریع است؟ در پاسخ سؤال اول باید به این نکته توجه داشت که نازعات جمع نازعة به معنی طایفه و گروهی از فرشتگان است که این برنامه را انجام میدهند همچنین ناشطات و بقیه این صیغههای جمع و از آنجا که طایفه مؤنث لفظی است جمع آن به همین صورت بسته شده.
و در پاسخ سؤال دوم میتوان گفت که سبقت جستن نتیجه حرکت سریع است که از سابحات استفاده میشود، و تدبیر امور نیز نتیجهای است برای مجموع این حرکت.
آخرین سخن که در اینجا باید گفته شود این است که همه این سوگندها برای بیان مطلبی است که صریحا در آیه ذکر نشده، ولی از قرینه مقام، و همچنین از آیات بعد به خوبی روشن میشود، هدف این است که بگوید: سوگند به این امور که همه شما سرانجام مبعوث و محشور میشوید و قیامت و رستاخیز حق است.
معاد تنها با یک صیحه عظیم رخ میدهد!
بعد از آن که با قسمهای مؤکد وقوع قیامت به عنوان یک امر حتمی در آیات گذشته بیان شد، در آیات مورد بحث به شرح بعضی از نشانهها و حوادث این روز بزرگ میپردازد، و میفرماید: این بعث و رستاخیز در روزی واقع میشود که زلزله وحشتناک همه چیز را به لرزه در میآورد (یوم ترجف الراجفة).
سپس دومین حادثه عظیم رخ میدهد (تتبعها الرادفة).
راجفه از ماده رجف (بر وزن کشف) به معنی اضطراب و لرزه شدید است، و از آنجا که اخبار فتنهانگیز مایه اضطراب جامعه میشود به آن اراجیف میگویند.
رادفه از ماده ردف (بر وزن حرف) به معنی شخصی یا چیزی است که به دنبال دیگری قرار میگیرد، و لذا به شخصی که دنبال سر دیگری سوار بر مرکب میشود ردیف میگویند.
بسیاری از مفسران معتقدند که منظور از راجفه همان صیحه نخستین یا نفخ صور اول است که شیپور فنای جهان و زلزله نابودی دنیا است، و رادفه اشاره به صیحه دوم یا نفخ صور ثانی است که نفخه حیات و رستاخیز و بازگشت به زندگی جدید است.
بنا بر این آیه شبیه چیزی است که در آیه 68 سوره زمر آمده است و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون: در صور دمیده میشود و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند مدهوش میشوند و میمیرند، مگر آنها که خدا بخواهد، سپس بار دیگر در صور دمیده میشود ناگهان همه بپا میخیزند و در انتظار حسابند. بعضی نیز گفتهاند که راجفه اشاره به زلزلهای است که زمین را متلاشی میکند و رادفه زلزلهای است که آسمانها را درهم میریزد، ولی تفسیر اول صحیحتر به نظر میرسد.
سپس میافزاید: دلهائی در آن روز سخت مضطرب است (قلوب یومئذ واجفة).
دلهای مجرمان و گنهکاران و طغیانگران همه به شدت میلرزد، و نگران حساب و جزا و کیفر است.
واجفه از ماده وجف (بر وزن حذف) در اصل به معنی سرعت سیر است، و اوجفت البعیر در جائی گفته میشود که انسان شتر را با سرعت به حرکت در آورد و از آنجا که حرکت سریع باعث لرزه و اضطراب است، این واژه در معنی شدت اضطراب نیز به کار میرود.
این اضطراب درونی به قدری شدید است که آثار آن در تمام وجود گنهکاران ظاهر میشود، لذا در آیه بعد میافزاید: چشمهای آنان از شدت ترس فرو افتاده و خاضع است (ابصارها خاشعة).
در آن روز چشمها به گودی مینشیند، از حرکت باز میایستد و خیره میشود، و گوئی دید خود را از شدت ترس از دست میدهد.
آنگاه سخن را از قیامت به دنیا میکشاند و میفرماید: با اینهمه آنها در این دنیا میگویند آیا ما بار دیگر به زندگی باز میگردیم؟! (یقولون ائنا لمردودون فی الحافرة).
حافره از ماده حفر در اصل به معنی کندن زمین است، و اثری که از آن باقی میماند حفره نامیده میشود، سم اسب را حافر میگویند چون زمین را حفر میکند، سپس حافره به عنوان کنایه در حالت نخستین استعمال شده، زیرا انسان از راهی که میرود زمین را با پای خود حفر میکند و جای پای او باقی میماند، و هنگامی که باز میگردد در همان حفرههای نخستین گام مینهد، و لذا این واژه به معنی حالت اول آمده است.
آیه بعد ادامه سخنان آنها را نقل کرده میگوید: آیا هنگامی که ما به صورت استخوانهای پوسیده و پراکندهای در آمدیم بار دیگر به زندگی باز میگردیم؟! (ا ئذا کنا عظاما نخرة).
این همان چیزی است که همواره منکران معاد روی آن تکیه میکردند، و میگفتند: باور کردنی نیست که استخوان پوسیده بار دیگر لباس حیات در تن بپوشد، چرا که فاصله میان آن و یک موجود زنده را بسیار زیاد میدیدند، در حالی که فراموش کرده بودند که در آغاز نیز از همان خاک آفریده شدهاند.
نخرة صفت مشبهه است از ماده نخر (بر وزن نخل و همچنین بر وزن شجر) در اصل به معنی درخت پوسیده و تو خالی است، که وقتی باد بر آن میوزد صدا میکند، و لذا به صدائی که در بینی میپیچد نخیر میگویند، سپس این کلمه در مورد هر موجود پوسیده و متلاشی شده به کار رفته است.
منکران معاد به این هم قناعت نمیکنند، بلکه به استهزای معاد برخاسته و به عنوان مسخره میگویند: اگر قیامتی در کار باشد بازگشتی است زیانبار و وضع و حال ما در آن روز سخت و دردناک خواهد بود! (قالوا تلک اذا کرة خاسرة).
احتمال دیگری که در تفسیر این آیه است اینکه آنها از روی جد و نه از روی استهزاء، این سخن را میگویند، و مقصودشان این است که اگر بازگشتی در کار باشد یک بازگشت تکراری و بیهوده، بلکه زیانبار است، اگر زندگی خوب است چه بهتر که خداوند همین را ادامه دهد، و اگر بد است باز گشت برای چیست؟ جمله ا ئنا لمردودون فی الحافرة با توجه به اینکه حافرة به معنی چاله و گودال است نیز میتواند قرینهای برای این تفسیر باشد، ولی آنچه در میان مفسران معروف است همان تفسیر اول است.
قابل توجه اینکه: در آیات گذشته تعبیر به یقولون آمده بود که نشانه استمرار و تکرار آن سخن از سوی آنها است، ولی تعبیر به قالوا (گفتند) در آیه مورد بحث دلیل بر این است که این سخن را همیشه تکرار نمیکردند تنها گاهی از آنها سر زده است، و این است نکته تفاوت این تعبیر.
در پایان این آیات بار دیگر به مساله قیام قیامت و بر پا شدن رستاخیز باز میگردد، و با لحنی قاطع و کوبنده میفرماید: این باز گشت تنها با یک صیحه و فریاد عظیم واقع میشود (فانما هی زجرة واحدة).
ناگهان همگی بپا میخیزند و بر عرصه زمین ظاهر میشوند (فاذا هم بالساهرة).
این کار پیچیده و مشکلی نیست، همین که به فرمان خدا نفخه دوم دمیده شود و بانگ حیات و زندگی برخیزد، تمام این خاکها و استخوانهای پوسیده یک مرتبه جمع میشوند و جان میگیرند، و از قبرها بیرون میپرند! زجرة در اصل به معنی فریادی است که برای راندن گفته میشود، و در اینجا به معنی نفخه دوم است، انتخاب این تعبیر.
(زجرة واحدة) با توجه به محتوای این دو کلمه اشاره به سرعت و ناگهانی بودن رستاخیز و سهولت و آسانی آن در برابر قدرت خدا است که با یک فریاد آمرانه از سوی فرشته رستاخیز، یا صور اسرافیل، همه مردگان لباس حیات در تن میکنند، و در عرصه محشر حاضر برای حساب میشوند.
ساهرة از ماده سهر (بر وزن سحر) به معنی شب بیداری است، و از آنجا که حوادث وحشتناک خواب شبانه را از چشم میبرد، و زمین قیامت نیز بسیار هولانگیز است، کلمه ساهره به عرصه محشر اطلاق شده است، بعضی نیز گفتهاند ساهره را به هر بیابانی میگویند، چون اصولا همه بیابانها وحشتناکند، گوئی بر اثر وحشت خواب شبانه را از چشم میبرند.
فرعون میگفت من خدای بزرگ شما هستم!
بعد از بیانات نسبة مشروحی که در آیات قبل درباره مساله معاد و انکار و مخالفت مشرکان آمد، در آیات مورد بحث به داستان یکی از طغیانگران بزرگ تاریخ یعنی فرعون و سرنوشت دردناک او اشاره میکند، تا هم مشرکان عرب بدانند که افراد نیرومندتر از آنها نتوانستند در برابر خشم و عذاب الهی مقاومت کنند، و هم مؤمنان را دلگرم سازد که از برتری نیروی ظاهری دشمن هراسی به دل راه ندهند، چرا درهم کوبیدن آنها برای خداوند بسیار سهل و آسان است.
نخست از اینجا شروع میکند: آیا داستان موسی به تو رسیده است؟! (هل أتاک حدیث موسی).
جالب اینکه روی سخن را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کرده، و مطلب را با استفهام شروع میکند، تا شوق شنونده را بیدار سازد، و آماده برای شنیدن این داستان عبرتانگیز شود.
سوره نبا این سوره مکی است و دارای 40 آیه است.
محتوای سوره نبا
اصولا اکثریت قریب به اتفاق سورههای جزء آخر قرآن در مکه نازل شده، و بیش از همه چیز روی مساله مبدا و معاد، و بشارت و انذار، که طبیعت سورههای مکی است تکیه میکند، غالبا لحنی کوبنده و تکاندهنده و بیدار کننده دارد، آیهها همگی جز در موارد معدودی کوتاه، و مملو از اشارات است، و به همین دلیل تاثیر بسیار عمیقی روی هر فرد آگاه میگذارد، ناآگاهان را نیز بیدار میکند، و به کالبدهای بیروح جان میدهد، به افراد بیتفاوت احساس و تعهد و مسؤولیت میبخشد، و برای خود عالمی دارد، عالمی پرغوغا و پر از شور و نوا! سوره نبا نیز از این اصل کلی مستثنا نیست، با سؤالی بیدارگر شروع میشود، و با جملهای پر از عبرت پایان مییابد. محتوای این سوره را میتوان در چند بخش خلاصه کرد.
1 - سؤالی که در آغاز سوره از حادثه بزرگ (نبا عظیم) یعنی روز قیامت مطرح شده است.
2 - سپس به بیان نمونههائی از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمین و زندگی انسانها و مواهب آن - به عنوان دلیلی بر امکان معاد و رستاخیز - میپردازد.
3 - در بخش دیگری قسمتی از نشانههای آغاز رستاخیز را بیان میدارد.
4 - در بخش دیگری گوشهای از عذابهای دردناک طغیانگران را.
5 - به دنبال آن قسمتی از نعمتها و مواهب شوقانگیز بهشتی را شرح میدهد.
6 - سرانجام با انذار شدیدی از عذاب قریب، و سپس ذکر سرنوشت غمانگیز کافران سوره پایان میگیرد.
ضمنا نامگذاری این سوره به خاطر تعبیری است که در آیه دوم آن آمده است، و گاه از آن به عنوان سوره عم به تناسب آیه نخستین آن تعبیر میشود.
فضیلت تلاوت سوره نبا
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است: من قرأ سورة عم یتسائلون سقاه الله برد الشراب یوم القیامة: کسی که سوره عم یتسائلون را بخواند خداوند از نوشیدنی خنک و گوارای بهشتی در قیامت سیرابش میکند.
و در حدیثی از امام صادق (علیهالسلام) میخوانیم: من قرأ عم یتسائلون لم یخرج سنته اذا کان یدمنها فی کل یوم حتی یزور البیت الحرام!: کسی که همه روز سوره عم یتسائلون را ادامه دهد سال تمام نمیشود مگر اینکه خانه خدا را زیارت میکند!.
و نیز در حدیث دیگری از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمود: من قرأها و حفظها کان حسابه یوم القیامة بمقدار صلوة واحدة: کسی که آن را بخواند و حفظ کند حساب او در روز قیامت (چنان سریع انجام میگیرد که) به مقدار خواندن یک نماز خواهد بود.
ترجمه آیات
1. آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال میکنند؟!
2. از خبر بزرگ و پراهمیت (رستاخیز).
3. همان خبری که پیوسته در آن اختلاف دارند.
4. چنین نیست که آنها فکر میکنند، و به زودی میفهمند.
5. باز هم چنین نیست که آنها میپندارند، و به زودی میفهمند.
6. آیا ما زمین را محل آرامش (شما) قرار ندادیم؟
7. و کوهها را میخهای زمین؟
8. و شما را به صورت زوجها آفریدیم.
9. و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم.
10. و شب را پوششی (برای شما).
11. و روز را وسیلهای برای زندگی و معاش.
12. و بر فراز شما هفت (آسمان) محکم بنا کردیم.
13. و چراغی روشن و حرارت بخش آفریدیم.
14. و از ابرهای بارانزا آبی فراوان نازل کردیم.
15. تا به وسیله آن دانه و گیاه بسیار برویانیم.
16. و باغهائی پر درخت.
17. روز جدائی میعاد همگان است.
18. روزی که در صور دمیده میشود، و شما فوج فوج وارد محشر میشوید.
19. و آسمان گشوده میشود، و به صورت درهای متعددی در میآید.
20. و کوهها به حرکت در میآید و به صورت سرابی میشود!
21. جهنم کمینگاهی است بزرگ!
22. و محل بازگشتی برای طغیانگران!
32. مدتهای طولانی در آن میمانند.
24. در آنجا نه چیز خنکی میچشند، و نه نوشیدنی گوارائی.
25. جز آبی سوزان و مایعی از چرک و خون!
26. این مجازاتی است موافق و مناسب (اعمال آنها).
27. چرا که امیدی به حساب نداشتند.
28. و آیات ما را به کلی تکذیب کردند.
29. و ما همه چیز را احصا و ثبت کردهایم.
30. پس بچشید که چیزی جز عذاب بر شما نمیافزائیم.
تفسیرآیات
خبر مهم!
در نخستین آیه سوره به عنوان یک استفهام آمیخته با تعجب میفرماید: آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال میکنند؟ (عم یتساءلون).
سپس بی آنکه در انتظار پاسخ آنها باشد خود به پاسخگوئی پرداخته میافزاید: آنها از خبر بزرگ و پر اهمیت سؤال میکنند (عن النبا العظیم).
همان خبری که پیوسته در آن اختلاف دارند (الذی هم فیه مختلفون).
در اینکه منظور از این خبر بزرگ (نبا عظیم) چیست؟ مفسران پاسخهای متعددی گفتهاند: گروهی آن را اشاره به روز رستاخیز، و بعضی اشاره به نزول قرآن مجید، و بعضی به همه اصول دین از توحید گرفته تا معاد، و در روایاتی نیز تفسیر به مساله ولایت و امامت شده است که در نکتههای آینده به آن اشاره خواهد شد دقت در مجموع آیات این سوره مخصوصا تعبیراتی که در آیات بعد آمده و جمله ان یوم الفصل کان میقاتا که بعد از ذکر نشانههای قدرت خداوند در زمین و آسمان آمده، و توجه به این حقیقت که شدیدترین مخالفت مشرکان در مساله معاد بود، رویهمرفته تفسیر اول یعنی معاد و رستاخیز را تایید میکند.
نبا به گفته راغب در مفردات به معنی خبری است که مهم باشد و دارای فایده و انسان نسبت به آن علم یا ظن غالب پیدا کند، و این امور سه گانه در معنی نبا شرط است.
بنا بر این توصیف به عظیم تاکید بیشتری را میرساند و رویهمرفته نشان میدهد که این خبر که گروهی در آن تردید داشتند واقعیتی بوده است شناخته شده، پر اهمیت، و با عظمت، و چنانکه گفتیم مناسبتر از همه این است که منظور خبر رستاخیز باشد.
جمله یتساءلون (از یکدیگر سؤال میکنند) ممکن است تنها اشاره به کفار باشد که آنها همواره درباره معاد از یکدیگر سؤال میکردند، نه سؤال برای تحقیق و درک حقیقت.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از آن سؤال از مؤمنان باشد، و یا سؤال از شخص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
در اینجا سؤالی مطرح شده که اگر منظور از نبا عظیم رستاخیز است، این امر ظاهرا مورد انکار همه کفار بوده، چرا میفرماید: آنها در آن اختلاف دارند؟ در پاسخ میگوئیم: اولا انکار معاد به صورت مطلق حتی در میان مشرکان قطعی نیست، چه اینکه بسیاری از آنها بقای روح را بعد از بدن و به تعبیر دیگری معاد روحانی را اجمالا قبول داشتند.
اما در مورد معاد جسمانی بعضی در آن اظهار تردید و شک میکردند که لحن آیات قرآن آن را منعکس کرده است (نمل 66) و بعضی شدیدا منکر بوده و حتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به خاطر ادعای معاد جسمانی (نعوذ بالله) دیوانه، یا مفتری بر خدا، میدانستند (سبا 7 و 8) و به این ترتیب اختلاف آنها در مساله معاد قابل انکار نیست.
سپس میافزاید: اینچنین نیست که آنها درباره قیامت میگویند و فکر میکنند، و به زودی میفهمند (کلا سیعلمون).
باز هم چنین نیست که آنها میپندارند، و به زودی آگاه خواهند شد (ثم کلا سیعلمون).
آن روز با خبر میشوند که فریاد وا حسرتای آنها بلند است، و از تفریط و کوتاهی خود سخت پشیمان میشوند ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله (زمر - 56).
آن روز که امواج عذاب گرداگرد آنها را میگیرد، و تقاضای بازگشت به دنیا را میکنند هل الی مرد من سبیل: آیا راهی به بازگشت وجود دارد (شوری - 44).
حتی در لحظه مرگ که حجابها از برابر چشم انسان کنار میرود، و حقایق عالم دیگر در برابر او آشکار میشود، و به برزخ و معاد یقین پیدا میکند در همان لحظه نیز فریادش بلند میشود که مرا باز گردانید تا عمل صالحی انجام دهم رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت (مؤمنون 99 - 100).
تعبیر به سیعلمون (با س که معمولا برای آینده نزدیک میآید) اشاره به این است که قیامت امری است نزدیک، و تمام عمر دنیا در برابر آن ساعتی بیش نیست! در اینکه دو آیه فوق که به صورت تکرار آمده به منظور تاکید یک واقعیت (آگاهی آنها در آینده نزدیک از قیامت و رستاخیز) است، یا بیان دو مطلب جداگانه (اولی اشاره به این است که در آینده نزدیک عذاب دنیا را میبینند، و دومی اشاره به اینکه عذاب آخرت را بعد از آن خواهند دید) مفسران دو احتمال دادهاند، ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر میرسد.
این احتمال نیز داده شده که منظور این است که با پیشرفت علم و دانش بشر شواهد و دلائل بر وجود رستاخیز آنقدر فراوان میشود که حتی منکران چارهای جز اعتراف به آن نمیبینند.
ولی اشکال این تفسیر آن است که چنین آگاهی برای آیندگان از نوع بشر خواهد بود نه برای آن گروهی که در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میزیستند و در امر قیامت اختلاف داشتند، در حالی که آیه درباره آنها سخن میگوید.
نکتهها:
1 - مساله ولایت و نبا عظیم:
چنانکه گفتیم نبا عظیم به چند معنی تفسیر شده: قیامت، قرآن، تمام اصول عقائد دینی اعم از مبدا و معاد، ولی قرائن موجود در مجموعه آیات این سوره نشان میدهد که تفسیر آن به معاد از همه برتری دارد.
ولی در روایات زیادی که از طرق اهل بیت (علیهمالسلام) و بعضی از طرق اهل سنت نقل شده، نبا عظیم (خبر بزرگ) به مساله ولایت و امامت امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) که مورد اختلاف و گفتگو از سوی جمعی بود، یا به مساله ولایت به طور اعم تفسیر شده است.
این روایات گاه از خود علی (علیهالسلام)، و گاه از امامان دیگر (علیهمالسلام) نقل شده که به عنوان نمونه سه روایت را در اینجا میآوریم:
1 - روایتی است که حافظ محمد بن مؤمن شیرازی که از علمای اهل سنت است نقل کرده که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تفسیر عم یتساءلون عن النبا العظیم فرمود: منظور ولایت علی است که از آنها درباره آن در قبر سؤال میشود، و هیچکس در شرق و غرب عالم، در بر و بحر از دنیا نمیرود مگر اینکه فرشتگان از او درباره ولایت امیر مؤمنان (علیهالسلام) بعد از مرگ پرسش میکنند، و به او میگویند: دینت چیست؟ پیامبرت کیست؟ و امامت کیست؟.
2 - در حدیث دیگری آمده است که روز جنگ صفین مردی از لشکر شام در حالی که سلاح بر تن پوشیده، و قرآنی حمایل کرده بود، وارد میدان شد، و سوره عم یتساءلون عن النبا العظیم را تلاوت میکرد، علی (علیهالسلام) شخصا به میدان او آمد و به او فرمود: ا تعرف النبا العظیم الذی هم فیه مختلفون آیا میدانی نبا عظیمی که در آن اختلاف دارند چیست؟! آن مرد در جواب گفت: نه، نمیدانم! امام فرمود: انا و الله النبا العظیم الذی فیه اختلفتم و علی ولایته تنازعتم، و عن ولایتی رجعتم بعد ما قبلتم... و یوم القیامة تعلمون ما علمتم منم آن نبا عظیم که درباره آن اختلاف دارید! و در ولایت او به نزاع برخاستهاید، شما از ولایت من باز گشتید بعد از آنکه پذیرفتید، و در قیامت بار دیگر آنچه را قبلا در این زمینه دانستهاید خواهید دانست!.
3 - در روایتی از امام صادق (علیهالسلام) آمده است که فرمود: النبا العظیم الولایة: نبا عظیم همان مساله ولایت است.
جمع میان محتوای این روایات و آنچه در مورد تفسیر آیه به مساله معاد ذکر کردیم از دو راه ممکن است: نخست اینکه نبا عظیم مفهوم وسیع و گستردهای دارد که همه اینها را شامل میشود هر چند به هنگام نزول این آیات تکیه قرآن بیش از همه در بیان این جمله روی مساله معاد بود، ولی این مانع نمیشود که آیه مصداقهای دیگری نیز داشته باشد دیگر اینکه همانگونه که میدانیم و بارها نیز گفتهایم قرآن دارای بطون مختلفی است، یعنی یک آیه ممکن است معانی متعددی داشته باشد که از میان آنها یک معنی ظاهر است، و معانی دیگر بطون قرآن است که به کمک قرائن مختلفی از آن استفاده میشود، و یا به تعبیر دیگر نوعی دلالت التزامی است که برای همه کس جز خاصان روشن نیست.
تنها این آیه نیست که دارای ظاهر و باطنی است، آیات زیاد دیگری در قرآن کریم داریم که در روایات اسلامی تفسیرهای گوناگونی برای آن آمده که بعضی هماهنگ با ظاهر است، و بعضی معنی باطن را بیان میکند.
ولی این نکته را مؤکدا یادآور میشویم که فهم باطن قرآن بدون وجود قرائن روشن، یا تفسیرهائی که از شخص پیغمبر و امامان معصوم (علیهمالسلام) رسیده است جائز نیست، و وجود بطون برای قرآن نباید دستاویزی برای هوسبازان و منحرفان شود که آیات قرآن را هرگونه بخواهند به میل خود تفسیر کنند.
2 - این همه تکیه بر معاد برای چیست؟
گفتیم از مهمترین مسائلی که در جزء سیام قرآن مجید که اکثریت قریب به اتفاق سورههای آن مکی است روی آن تکیه شده مساله معاد و شرح احوال انسان در روز رستاخیز است. این به خاطر آن است که برای اصلاح انسان نخستین گام این است که بداند حساب و کتابی در کار است. دادگاهی وجود دارد که چیزی بر دادرسان آن مخفی نمیماند. محکمهای که نه ظلم و جور در آن راه دارد و نه خطا و اشتباه.
نه توصیه و رشوه در آن کارساز است، و نه امکان دروغ و انکار و بالاخره هیچ راهی برای فرار از چنگال مجازات در آنجا نیست، تنها راه ترک گناه در اینجاست.
ایمان به وجود چنین محکمه و دادگاهی انسان را تکان میدهد، و ارواح خفته را بیدار میکند، روح تقوی و تعهد و احساس مسؤولیت را زنده میکند، و او را به وظیفهشناسی دعوت مینماید.
اصولا در هر محیطی فساد رخنه کند عامل آن یکی از دو چیز است: ضعف نیروی مراقبت، یا ضعف تشکیلات قضائی اگر مراقبین تیزبین اعمال انسانها را زیر نظر بگیرند، و دادگاهها دقیقا به جرائم متخلفان برسند، و هیچ جرمی بدون جریمه نماند، در چنین محیطی مسلما فساد و گناه و تجاوز و تعدی و طغیان به حداقل خواهد رسید.
جائی که زندگی مادی در پرتو مراقبین و دادگاههای آن چنین باشد تکلیف زندگی معنوی و الهی انسان روشن است.
ایمان به وجود مبدئی که همه جا با او است لا یعزب عنه مثقال ذرة: به اندازه سنگینی ذرهای چیزی از علم او مخفی نمیگردد (سبا - 3) و ایمان به وجود معادی که به مصداق فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره (زلزال - 7 و 8) ذرهای کار خوب و بد به دست فراموشی سپرده نمیشود، و در آنجا در برابر او قرار میگیرد، چنین ایمانی، چنان تقوائی در انسان ایجاد میکند که در تمام زندگی میتواند راهنمای او در مسیر خیر باشد.
همه از بهر تو سر گشته و فرمانبردار...
این آیات در حقیقت پاسخی است به سؤالاتی که منکران معاد، و اختلاف کنندگان در این نبا عظیم داشتهاند، زیرا در این آیات گوشهای از نظام حکیمانه این عالم هستی و مواهب حساب شدهای که نقش بسیار مؤثری در زندگی انسانها دارد بیان شده است، که از یکسو دلیل روشنی بر قدرت خدا بر همه چیز و از جمله تجدید حیات مردگان است، و از سوی دیگر اشاره به این است که این نظام حکیمانه نمیتواند بیهوده و عبث باشد، در حالی که اگر با پایان این زندگی مادی دنیا همه چیز پایان یابد، مسلما طرحی عبث و بیهوده خواهد بود.
و به این ترتیب از دو جهت، استدلال برای مساله معاد محسوب میشود، از طریق برهان قدرت و برهان حکمت.
در این آیات یازدهگانه به دوازده نعمت مهم، با تعبیراتی آمیخته با لطف و محبت، و توام با استدلال و تحریک عواطف، اشاره شده است، چرا که اگر در کنار استدلالات عقلی، احساس و نشاط روحی نباشد کارائی آن کم است.
نخست از زمین شروع کرده، میفرماید: آیا زمین را گاهواره و محل آرامش شما قرار ندادیم؟! (الم نجعل الارض مهادا).
مهاد به طوری که راغب در مفردات میگوید: به معنی مکان آماده و صاف و مرتب است، و در اصل از مهد به معنی محلی که برای استراحت کودک آماده میکنند (اعم از گاهواره و یا بستر) گرفته شده و جمعی از ارباب لغت و مفسران، آن را به فراش یعنی بستر تفسیر کردهاند که هم صاف و نرم است و هم راحت.
انتخاب این تعبیر برای زمین، بسیار پرمعنی است، چرا که از یک سو قسمتهای زیادی از زمین آنچنان نرم و صاف و مرتب است که انسان به خوبی میتواند در آن خانهسازی کند، زراعت و باغ احداث نماید. از سوی دیگر همه نیازمندیهای او بر سطح زمین یا در اعماق آن به صورت مواد اولیه و معادن گرانبها نهفته است. و از سوی سوم مواد زائد او را به خود جذب میکند، و اجساد مردگان با دفن در آن به زودی تجزیه و متلاشی میشوند، و انواع میکربها بواسطه اثر مرموزی که دست آفرینش در خاک نهاده است نابود میگردد. و از سوی چهارم با حرکت نرم و سریع خود. به دور آفتاب، و به دور خود گردش میکند، شب و روز و فصول چهارگانه را که نقش عمدهای در حیات انسان دارند میآفریند. از سوی پنجم قسمت زیادی از آبهائی که بر سطح آن میبارد در درون خود ذخیره میکند و به صورت چشمهها و قناتها بیرون میفرستد.
خلاصه در این بستر آرام همه وسائل آسایش و آرامش فرزندان این زمین آماده و مهیا است، و هنگامی اهمیت این نعمت آشکارتر میگردد که مختصر تزلزل و دگرگونی در آن رخ دهد.
و از آنجا که ممکن است در برابر نرمی زمینهای مسطح، اهمیت کوهها و نقش حیاتی آنها، فراموش شود، در آیه بعد میافزاید: آیا، ما کوهها را میخهای زمین قرار ندادیم؟ (و الجبال اوتادا).
کوهها علاوه بر اینکه ریشههای عظیمی در اعماق زمین دارند، و در آنجا به هم پیوستهاند و همچون زرهی پوسته زمین را در برابر فشار ناشی از مواد مذاب درونی، و تاثیر جاذبه جزر و مد آفرین ماه از بیرون حفظ میکنند، دیوارهای بلندی در برابر طوفانهای سخت و سنگین محسوب میشوند، و پناهگاه مطمئنی برای مهد آسایش انسان میسازند که اگر نبودند دائما زندگی انسان زیر ضربات کوبنده طوفانها دستخوش ناآرامی بود. و از سوی سوم کانونی هستند برای ذخیره آبها و انواع معادن گرانبها.
علاوه بر همه اینها در اطراف کره زمین قشر عظیمی از هوا وجود دارد که بر اثر وجود کوهها که به صورت دندههای یک چرخ، پنجه در این قشر عظیم افکندهاند همراه زمین حرکت میکنند، دانشمندان میگویند اگر سطح زمین صاف بود، قشر هوا به هنگام حرکت زمین روی آن میلغزید، و طوفانهای عظیم ایجاد میشد، و هم ممکن بود این اصطکاک دائمی سطح زمین را داغ و سوزان و غیر قابل سکونت کند.
بعد از بیان این دو نمونه از مواهب و آیات آفاقی به سراغ مواهب درونی وجودی انسان و آیات انفسی میرود و میفرماید: ما شما را زوجها آفریدیم (و خلقناکم ازواجا).
ازواج جمع زوج به معنی جفت، و جنس مذکر و مؤنث است، و آفرینش انسان از این دو جنس علاوه بر اینکه ضامن بقای نسل او است، سبب آرامش جسم و جان او محسوب میشود، چنانکه در آیه 21 سوره روم میخوانیم: و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة: از نشانههای (عظمت) خداوند این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش بیابید، و در میان شما محبت و رجعت قرار داد.
و به تعبیر دیگر جنس مذکر و مؤنث هر کدام مکمل وجود دیگری و بر طرف کننده کمبودهای طرف مقابل میباشد.
و از آنجا که ازواج در لغت به معنی اصناف و انواع نیز آمده، بعضی این آیه را اشاره به اصناف مختلف انسانها میدانند، و تفاوتهائی که از نظر رنگ و نژاد و روحیات و استعدادهای مختلف در میان انسانها است که آن نیز از نشانههای عظمت حق و مایه تکامل جامعه انسانی است.
سپس به پدیده خواب که از مواهب بزرگ الهی بر انسان است اشاره کرده، میافزاید: ما خواب شما را مایه آرامش و آسایش شما قرار دادیم (و جعلنا نومکم سباتا).
سبات از ماده سبت (بر وزن وقت) در اصل به معنی قطع نمودن است، و سپس به معنی تعطیل کار به منظور استراحت آمده، و اینکه روز شنبه در لغت عرب یوم السبت نامیده شده، به خاطر آن است که این نامگذاری متاثر از برنامههای یهود بوده که روز شنبه را روز تعطیلی میدانستند.
تعبیر به سبات اشاره لطیفی به تعطیل قسمتهای قابل توجهی از فعالیتهای جسمی و روحی انسان در حال خواب است، و همین تعطیل موقت سبب استراحت و بازسازی اعضای فرسوده، و تقویت روح و جسم، و تجدید نشاط انسان، و رفع هرگونه خستگی و ناراحتی، و بالاخره آمادگی برای تجدید فعالیت میشود.
با اینکه یک سوم زندگی انسان را خواب فرا گرفته، و همیشه انسان با این مساله مواجه بوده، هنوز اسرار خواب به خوبی شناخته نشده است، و حتی اینکه چه عامل سبب میشود که در لحظه معینی بخشی از فعالیتهای مغزی از کار بیفتد، و سپس پلک چشمها بر هم آمده، و تمام اعضای تن در سکون و سکوت فرو رود، هنوز به درستی روشن نیست! ولی این مساله روشن است که خواب نقش عظیمی در سلامت انسان دارد، و به همین دلیل پزشکان روانی تلاش میکنند که خواب بیماران خود را به صورت عادی تنظیم کنند، چرا که بدون آن، تعادل روانی آن ممکن نیست.
افرادی که به صورت طبیعی نمیخوابند افرادی پژمرده، عصبانی، افسرده، غمگین و ناراحتند، و به عکس کسانی که از خواب معتدلی بهرهمندند به هنگامی که بیدار میشوند نشاط و توان فوق العادهای در خود میبینند.
مطالعه بعد از یک خواب آرام بخش بسیار سریع پیش میرود، و کارهای فکری و جسمی بعد از چنین خوابی همیشه قرین موفقیت است، و اینها همه بیانگر نقش پر اهمیت خواب در زندگی انسان است.
کمتر شکنجهای برای انسان به اندازه بیخوابی اجباری و اضطراری دردناک و جانکاه است و تجربه نشان داده تحمل انسان در برابر بیخوابی بسیار کم است، و بعد از مدت کوتاهی سلامت خود را از دست میدهد و بیمار میشود.
البته آنچه درباره اهمیت خواب گفته شد، منظور از آن یک خواب متعادل و مناسب است و گرنه پر خوابی مانند پرخوری از صفات زشت و موجب بیماریهای مختلف است.
و عجب اینکه مقدار خواب طبیعی برای انسانها یکسان نیست، و هیچگونه حد معینی برای آن نمیتوان در نظر گرفت و لذا هر کس باید با تجربه نیاز خویش را به خواب با توجه به میزان فعالیتهای جسمی و روحی خود دریابد.
و عجیبتر اینکه به هنگام بروز حوادث سخت که انسان ناچار است مدتها بیدار بماند مقاومت انسان در برابر بیخوابی موقتا افزایش مییابد، خواب از سر انسان میپرد، و گاه به حداقل لازم یعنی یک یا دو ساعت میرسد، ولی بسیار دیده شده که این کمبود به هنگام عادی شدن اوضاع جبران میگردد، و جسم و روح انسان طلب خود را از خواب باز میستاند!.
البته به ندرت کسانی یافت میشوند که ماهها پشت سر هم بیدار بمانند، و لحظهای خواب به چشمانشان نرود، و به عکس افرادی هستند که حتی در موقع راه رفتن در کوچه و خیابان و حتی موقعی که با شما سخن میگویند خواب به آنها دست میدهد و اگر کسی همراه آنها نباشد خطرناک است، ولی این افراد مسلما افراد سالمی نیستند، و خواه ناخواه گرفتار ضایعات جسمی و روحی میگردند.
خلاصه این تحول و دگرگونی عجیبی که به نام خواب در انسان پیدا میشود شگفتیهای زیادی دارد که آن را شبیه یک معجزه میکند. گرچه آیه فوق ناظر به خواب به عنوان یک نعمت الهی است، ولی از آنجا که خواب شباهتی به مرگ و بیداری شباهتی به رستاخیز دارد، میتواند اشارهای به این مطلب نیز باشد. سپس در رابطه با مساله خواب سخن از موهبت شب به میان آورده، میفرماید: ما شب را پوششی قرار دادیم (و جعلنا اللیل لباسا).
و بلافاصله میافزاید: و روز را وسیلهای برای زندگی قرار دادیم (و جعلنا النهار معاشا).
به عکس آنچه ثنویین (دوگانه پرستان) بر اثر بیاطلاعی از اسرار آفرینش میپنداشتند که نور و روشنائی روز نعمت است، و ظلمت و تاریکی شب شر و عذاب، و برای هر کدام خالقی قائل بودند، یکی را از یزدان و دیگری را از اهریمن میدانستند، با کمی دقت روشن میشود که هر یک در جای خود نعمتی است بزرگ و سرچشمه نعمتهائی دیگر.
مطابق آیات فوق پرده شب لباس و پوششی است بر اندام زمین، و تمام موجودات زندهای که روی آن زیست میکنند، فعالیتهای خسته کننده زندگی را به حکم اجبار تعطیل میکند، و تاریکی را که مایه سکون و آرامش و استراحت است بر همه چیز مسلط میسازد، تا اندامهای فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجدید نشاط کند، چرا که خواب آرام جز در تاریکی میسر نیست.
از این گذشته با فرو افتادن پرده شب، نور آفتاب بر چیده میشود که اگر به طور مداوم بتابد تمام گیاهان و حیوانات را میسوزاند، و زمین جای زندگی نخواهد بود! به همین دلیل قرآن مجید کرارا روی این مساله تکیه کرده، در یک جا میفرماید: قل أ رأیتم ان جعل الله علیکم النهار سرمدا الی یوم القیامة من اله غیر الله یاتیکم بلیل تسکنون فیه: بگو به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاویدان کند، چه کسی غیر از خدا است که شب برای شما آورد تا در آن آرامش یابید؟! (قصص 72) و به دنبال آن میفرماید: و من رحمته جعل لکم اللیل و النهار لتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله: از رحمت او است که برای شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش یابید، و هم برای بهرهگیری از فضل خدا تلاش کنید (قصص 73).
قابل توجه اینکه در قرآن مجید به بسیاری از موضوعات مهم یکبار قسم یاد شده، در حالی که به شب هفت بار سوگند یاد شده است! و میدانیم سوگند به امور مهم یاد میشود، و این خود نشانه اهمیت پرده ظلمت شب است. آنها که شب را با نور مصنوعی روشن میسازند، و تمام شب را بیدارند و بجای آن روز را میخوابند، افرادی رنجور و ناسالم و فاقد نشاط میباشند. در روستاها که به عکس شهرها شب را زود میخوابند، و صبح زود برمیخیزند مردمی سالمتر زندگی میکنند.
شب منافع جنبی نیز دارد چرا که سحرگاهانش بهترین وقت برای راز و نیاز به درگاه محبوب، و عبادت و خودسازی و تربیت نفوس است، همانگونه که قرآن مجید در توصیف پرهیزگاران میگوید: و بالاسحار هم یستغفرون آنها در سحرگاهان استغفار میکنند (ذاریات - 18).
روشنائی روز نیز خود نعمتی است بینظیر، جنب و جوش و حرکت میآفریند، انسان را برای کار و تلاش آماده میسازد، گیاهان را در پرتو نور خود میرویاند، و حیوانات در پرتو آن رشد میکنند، و به حق تعبیر بالا که میفرماید: روز را وسیله معاش و زندگی شما قرار دادیم تعبیری است از هر نظر رسا که نیاز به شرح و توصیف ندارد.
آخرین سخن اینکه آمد و شد شب و روز و نظام دقیق تغییرات تدریجی آنها یکی از آیات خلقت و نشانههای خدا است، بعلاوه سرچشمه پیدایش یک تقویم طبیعی برای نظام بندی زمانی زندگی انسانها محسوب میشود.
سپس از زمین به آسمان پرداخته، میفرماید: ما بالای سر شما هفت آسمان محکم بنا کردیم (و بنینا فوقکم سبعا شدادا).
عدد هفت در اینجا ممکن است عدد تکثیر، و اشاره به کرات متعدد آسمان، و مجموعههای منظومهها و کهکشانها و عوالم متعدد جهان هستی باشد، که دارای خلقتی محکم و ساختمانی عظیم و قوی هستند، و یا عدد تعداد به این ترتیب که آنچه ما از ستارگان میبینیم همه به حکم آیه 6 سوره صافات انا زینا السماء الدنیا بزینة الکواکب: ما آسمان پائین را با ستارگان زینت بخشیدیم متعلق به آسمان اول است و ماورای آن شش عالم و آسمان دیگر وجود دارد که از دسترس علم بشر بیرون است.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور طبقات متعدد هوای اطراف زمین باشد که در عین رقیق بودن ظاهری، از چنان استحکامی برخوردار است که این کره خاکی را از هجوم مستمر سنگهای آسمانی حفظ میکند، و به محض اینکه یکی از آنها جذب کره زمین شود بر اثر تصادم شدید با قشر هوا چنان داغ میشود که آتش میگیرد، و میسوزد، و خاکستر آن به طور ملایم بر زمین مینشیند، و اگر این قشر هوا نبود شهرها و آبادیهای ما شب و روز در معرض پرتاب این سنگها قرار داشت.
بعضی از دانشمندان محاسبه کردهاند که استقامت قشر هوای اطراف زمین که بیش از یکصد کیلومتر ضخامت دارد به اندازه یک سقف پولادین به ضخامت ده متر است! و این است یکی از تفسیرهای سبع شداد.
بعد از اشاره اجمالی به آفرینش آسمانها به سراغ نعمت بزرگ آفتاب عالمتاب میرود و میفرماید: ما چراغی نورانی و حرارتبخش آفریدیم (و جعلنا سراجا وهاجا).
وهاج از ماده وهج (بر وزن کرج) به معنی نور و حرارتی است که از آتش صادر میشود بنا بر این ذکر این وصف برای این چراغ پر فروغ آسمانی اشارهای به دو نعمت بزرگ است که خمیر مایه همه مواهب مادی این جهان است نور و حرارت.
نور خورشید نه تنها صحنه زندگی انسان و تمام منظومه شمسی را روشن میسازد، بلکه تاثیر عمیقی در پرورش موجودات زنده دارد.
حرارت آن نیز علاوه بر تاثیری که در حیات انسان و حیوان و گیاه به طور مستقیم دارد، منبع اصلی وجود ابرها، و وزش بادها، و نزول بارانها و آبیاری سرزمینهای خشک است.
خورشید به خاطر اشعه مخصوص ماوراء بنفش تاثیر فراوانی در کشتن میکربها دارد، که اگر نبود کره زمین به بیمارستان عظیمی تبدیل میشد، و چه بسا در مدت کوتاهی نسل موجودات زنده از میان میرفت. خورشید نوری سالم و مجانی و دائمی و از فاصلهای مناسب، نه چندان گرم و سوزان، و نه سرد و بیروح، در اختیار همه ما میگذارد.
اگر قیمت انرژی حاصل از خورشید را با قیمت منابع دیگر انرژی محاسبه کنیم عدد بسیار عظیمی را تشکیل میدهد، و اگر فرضا بخواهیم درخت سیبی را با نور و انرژی مصنوعی پرورش دهیم قیمت هر دانه سیب سرسامآور خواهد بود، آری این سراج وهاج عالم آفرینش همه اینها را رایگان در اختیار ما میگذارد.
جرم خورشید که حدود یک میلیون و سیصد هزار برابر کره زمین است و فاصله آن حدود یکصد و پنجاه میلیون کیلومتر میباشد، و حرارت برونی سطح خورشید که بالغ بر شش هزار درجه سانتیگراد، و حرارت درونی آن که در حدود بیست میلیون درجه! تخمین زده شده است، همه آنچنان حساب شده است که اگر کمی کمتر یا بیشتر میبود، عرصه زندگی را بر اهل زمین تنگ میکرد و ادامه حیات را غیر ممکن میساخت که شرح آن در حوصله این بیان مختصر نمیگنجد.
و به دنبال نعمت نور و حرارت از ماده حیاتی مهم دیگری که ارتباط نزدیکی با تابش خورشید دارد سخن به میان آورده، میافزاید: و ما از ابرهای بارانزا آبی فراوان نازل کردیم (و انزلنا من المعصرات ماء ثجاجا).
معصرات جمع معصر از ماده عصر به معنی فشار است، که اشاره به ابرهای بارانزا است، گوئی خودش را میفشارد تا آب از درونش فرو ریزد توجه داشته باشید که معصرات اسم فاعل است).
بعضی نیز آن را به معنی ابرهائی که آماده ریزش باران است تفسیر کردهاند زیرا اسم فاعل گاه به معنی آمادگی برای چیزی میآید.
بعضی نیز گفتهاند معصرات صفت ابرها نیست بلکه صفت بادها است که از هر سو ابرها را تحت فشار برای ریزش باران قرار میدهد.
و ثجاج از ماده ثج (بر وزن حج) به معنی فرو ریختن آب به صورت پی در پی و فراوان است، و با توجه به اینکه ثجاج صیغه مبالغه است کثرت و فزونی بیشتری را بیان میکند، و در مجموع معنی آیه چنین میشود که ما از ابرهای بارانزا آبی فراوان و پی در پی فرو فرستادیم.
گرچه نزول باران به خودی خود مایه خیر و برکت است، هوا را لطیف میکند، آلودگیها را میشوید، کثافات را با خود میبرد، گرمای هوا را فرو مینشاند، و حتی سرما را تعدیل میکند، از عوامل بیماری میکاهد، و به انسان روح و نشاط میدهد، ولی با اینهمه در آیات بعد به سه فایده مهم آن اشاره کرده، میفرماید: هدف از نزول باران این است که دانههای غذائی و گیاهان را به وسیله آن از زمین خارج کنیم (لنخرج به حبا و نباتا). و باغهائی پر درخت (و جنات الفافا).
الفاف به گفته راغب در مفردات اشاره به این است درختان این باغها به قدری زیاد و انبوه است که به یکدیگر پیچیده شده.
در حقیقت در این دو آیه به تمام مواد غذائی که انسان و حیوان از آن استفاده میکنند، و از زمین روید، اشاره شده است، زیرا قسمت مهمی از آنها را دانههای غذائی تشکیل میدهد (حبا) و قسمت دیگری سبزیجات و ریشهها است (و نباتا) و بخش دیگری نیز میوهها میباشد (و جنات).
درست است که در این دو آیه تنها همین سه منفعت بزرگ برای نزول باران ذکر شده، ولی بدون شک منافع باران منحصر به اینها نیست، اصولا حدود هفتاد درصد بدن انسان را آب تشکیل میدهد، و سرچشمه پیدایش همه موجودات زنده طبق صریح قرآن آب است: و جعلنا من الماء کل شیء حی (انبیاء - 30) بنا بر این آب نقش اصلی و اساسی را در مورد موجودات زنده مخصوصا انسان دارد.
نه تنها بدن انسان که غالب کارخانهها نیز بدون آب فلج میشود و نظام صنایع نیز فرو میریزد.
زیبائی چهره طبیعت و نشاط آن با آب است، و بهترین جادههای تجاری و اقتصادی دنیا را راههای آبی تشکیل میدهد.
نکته:
پیوند این آیات با مساله معاد
در یازده آیه فوق به مهمترین مواهب الهی، و اساسیترین ارکان زندگی انسان، یعنی نور و ظلمت و حرارت و آب و خاک و گیاهان اشاره شده است.
بیان این نظام دقیق از یکسو دلیل روشنی است بر قدرت خداوند بر همه چیز، بنا بر این جائی برای این سخن باقی نمیماند که چگونه ممکن است خداوند بار دیگر مردگان را به زندگی و حیات باز گرداند همانگونه که در پاسخ منکران معاد در آیات آخر سوره یس نیز با کمال وضوح بیان شده است که میفرماید: آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده قادر نیست همانند آن را بیافریند (یس - 81).
از سوی دیگر این تشکیلات عظیم حتما هدفی دارد، و این هدف مسلما زندگی چند روزه دنیا نمیتواند باشد، و به همین خوردنها و آشامیدنها و خواب و بیداریها اکتفاء شود، بلکه حکمت خداوند ایجاب میکند که هدفی والاتر برای آن باشد یا به تعبیر دیگر نشاه اولی تذکری است برای نشاه آخرت و منزلگاهی است برای سیر طولانی بشر، همانگونه که در آیه 115 سوره مؤمنون میفرماید: افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمیگردید؟! و از سوی سوم مساله خواب و بیداری که خود نمونهای از مرگ و حیات مجدد است، و مساله زنده شدن زمینهای مرده بر اثر نزول باران که صحنه معاد را همه سال در برابر چشمان انسانها جلوهگر میکند، اشاراتی است پر معنی به مساله رستاخیز و زندگی پس از مرگ، همانگونه که در آیه 9 سوره فاطر بعد از ذکر تجدید حیات زمینهای مرده با نزول باران میفرماید: کذلک النشور: رستاخیز نیز چنین است.
سرانجام روز موعود فرا میرسد
در آیات قبل اشاراتی به دلائل مختلف معاد آمده بود، در نخستین آیه مورد بحث به عنوان یک نتیجهگیری، میفرماید: روز جدائی (روز رستاخیز) روز وعده همگان است (ان یوم الفصل کان میقاتا).
تعبیر به یوم الفصل تعبیر بسیار پر معنائی است که بیانگر جدائیها در آن روز عظیم است. جدائی حق از باطل. جدائی صفوف مؤمنان صالح از مجرمان بدکار. جدائی پدر و مادر از فرزند، و برادر از برادر. میقات از ماده وقت مانند میعاد و وعد به معنی وقت معین و مقرر است، و اینکه به مکانهای معینی که زائران خانه خدا از آنجا محرم میشوند میقات گفته میشود به خاطر آن است که در وقت معینی در آنجا اجتماع میکنند.
سپس به شرح بعضی از ویژگیها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته میگوید همان روزی که در صور دمیده میشود، و شما فوج فوج وارد محشر میشوید (یوم ینفخ فی الصور فتاتون افواجا).
از آیات قرآن به خوبی استفاده میشود که دو حادثه عظیم به عنوان نفخ صور واقع میشود، در حادثه اول نظام جهان هستی به هم میریزد، و تمام اهل زمین و همه کسانی که در آسمانها هستند میمیرند، و در حادثه دوم جهان، نوسازی میشود، و مردگان به حیات جدید باز میگردند، و رستاخیز بزرگ انجام میگیرد.
نفخ به معنی دمیدن و صور به معنی شیپور است که معمولا آن را برای توقف قافله و لشکر، یا برای حرکت آن به صدا در میآورند، و اهل قافله و لشکریان از آهنگ مختلف این دو صدا میفهمند که باید توقف کنند، یا حرکت نمایند.
این تعبیر کنایه لطیف و زیبائی از آن دو حادثه عظیم است، و آنچه در آیه بالا آمده اشاره به نفخ صور دوم است که نفخه حیات و زندگی مجدد و رستاخیز میباشد.
(درباره نفخ صور و نکات مربوط به آن به طور مشروح در جلد 19، ذیل آیه 68 زمر، صفحه 534 تا 542 بحث کردهایم) آیه مورد بحث میگوید: در آن روز فوج فوج وارد محشر میشوید، در حالی که آیه 95 مریم میگوید: هر کس در آن روز تنهاست و کلهم آتیه یوم القیامة فردا و آیه 71 اسراء میگوید: هر گروهی با پیشوای خودشان وارد عرصه محشر میشوند یوم ندعوا کل اناس بامامهم.
جمع میان این آیات چنین است که فوج فوج بودن مردم منافاتی با این ندارد که هر فوج با رهبرش وارد محشر شود، و اما فرد بودن آنها به خاطر این است که قیامت مواقف متعددی دارد، ممکن است در مواقف نخستین مردم گروه گروه با رهبران هدایت و ضلال وارد محشر شوند، اما به هنگام قرار گرفتن در پای محکمه عدل الهی فرد فرد باشند، و به تعبیر قرآن در آیه 21 سوره ق هر کدام با یک نفر مامور و یک گواه در آنجا حاضر میگردند و جائت کل نفس معها سائق و شهید.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از فرد بودن جدا شدن از دوستان و حامیان و یار و یاور باشد، چرا که انسان در آنجا خودش هست و عملش.
و به دنبال آن میافزاید: آسمان گشوده میشود، و به صورت درهای متعددی در میآید (و فتحت السماء فکانت ابوابا).
منظور از این درها چیست؟ و گشوده شدن چه مفهومی دارد؟ بعضی گفتهاند: منظور این است که درهای عالم غیب به عالم شهود گشوده میشود، حجابها کنار میرود، و عالم فرشتگان به عالم انسان راه مییابد.
ولی جمعی این آیه را اشاره به چیزی دانستهاند که در آیات دیگر قرآن آمده که میگوید: در آستانه قیامت آسمان شکافته میشود و اذا السماء انشقت (انشقاق - 1) و در جای دیگر همین معنی را به تعبیر دیگری بیان فرمود: اذا السماء انفطرت (انفطار - 1).
در حقیقت آنقدر در کرات آسمانی شکافها ظاهر میشود که گوئی سرتاسر آن تبدیل به درهائی شده است.
این احتمال نیز وجود دارد که انسان در شرائط موجود در دنیا قادر به حرکت در آسمانها نیست، و اگر هم برای او امکان داشته باشد بسیار محدود است، گوئی شرائط موجود تمام درهای آسمان را به روی او بسته، ولی در قیامت انسان از کره خاکی آزاد میشود، و درهای سفر به آسمانها به روی او گشوده، و شرائط آن فراهم میگردد.
به تعبیر دیگر: در آن روز نخست آسمانها از هم متلاشی میشوند، و به دنبال آن طبق آیه 48 سوره ابراهیم آسمانهائی نوین و زمینی نو جای آن را میگیرد: یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و در این حال درهای آسمانها به روی زمینیان گشوده میشود، و راه آسمانها به روی انسان باز میگردد، بهشتیان به سوی بهشت میروند، و درهای بهشت به روی آنها گشوده خواهد شد: حتی اذا جاءوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام علیکم: تا زمانی که بهشتیان به سوی بهشت میآیند و درهای آن گشوده میشود: و خازنان بهشت به آنها میگویند درود بر شما (زمر - 73).
و در همین جا است که فرشتگان از هر دری بر آنها وارد میشوند و تبریک و تهنیت میگویند و الملائکة یدخلون علیهم من کل باب (رعد - 23).
و درهای دوزخ نیز به روی کافران گشوده میشود: و سیق الذین کفروا الی جهنم زمرا حتی اذا جاءوها فتحت ابوابها (زمر - 71).
و به این ترتیب انسان در عرصهای قدم میگذارد که پهنایش به پهنای زمین و آسمان کنونی است: و جنة عرضها السموات و الارض (آل عمران - 133).
و بالاخره در آخرین آیه مورد بحث، وضع کوهها را در قیامت، منعکس کرده میفرماید: کوهها به حرکت در آورده میشود و سرانجام سرابی میگردد (و سیرت الجبال فکانت سرابا).
به طوری که از جمع بندی آیات مختلف قرآن درباره سرنوشت کوهها در قیامت به دست میآید، کوهها مراحلی را طی میکند، نخست کوهها به حرکت در میآید: و تسیر الجبال سیرا (طور - 10).
سپس از جا کنده میشود، و سخت درهم کوفته خواهد شد و حملت الارض و الجبال فدکتا دکة واحدة (حاقه - 14).
و بعدا به صورت تودهای از شنهای متراکم در میآید: و کانت الجبال کثیبا مهیلا (مزمل - 14).
و بعد به صورت پشم زده شده در میآید که با تند باد حرکت میکند و تکون الجبال کالعهن المنفوش (قارعه - 5).
و سپس به صورت گرد و غبار در میآید که در فضا پراکنده میشود و بست الجبال بسا فکانت هباء منبثا (واقعه - 5 و 6).
و بالاخره چنانکه در آیه مورد بحث آمده تنها اثری از آن باقی میماند و همچون سرابی از دور نمایان خواهد شد.
و به این ترتیب سرانجام کوهها از صفحه زمین برچیده میشود، و زمین هموار میگردد و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربی نسفا فیذرها قاعا صفصفا: از تو درباره کوهها سؤال میکنند، بگو: پروردگارم آنها را بر باد میدهد و زمین را صاف و هموار میسازد! (طه - 105 - 106).
سراب از ماده سرب (بر وزن طرف) به معنی راه رفتن در سراشیبی است، و از آنجا که در بیابانها در هوای گرم به هنگامی که انسان در سراشیبی حرکت میکند از دور تلالوی به نظرش میرسد که گمان میکند آب وجود دارد در حالی که چیزی جز شکست نور نیست، سپس به هر چیزی که ظاهری دارد اما حقیقتی در آن نیست سراب گفته میشود.
به این ترتیب آیه فوق آغاز این حرکت و پایان آن را بیان میکند و مراحل دیگر در آیات دیگر آمده است.
در حقیقت کوهها به شکل غباری در فضا، به وضعی سراب مانند در میآیند آنجا که کوه با آن عظمت و صلابت، سرنوشتی این چنین پیدا کند، پیداست چه دگرگونیها در جهان به موازات آن روی میدهد؟ همچنین افراد یا قدرتهائی که در زندگی این جهان، ظاهری همچون کوه داشتند، در آنجا سرابی بیش نخواهند بود! در اینجا این سؤال پیش میآید که آیا این حوادث در نفخه اولی که مربوط به پایان جهان است صورت میگیرد؟ یا در نفخه ثانیه که آغاز رستاخیز است؟ ولی با توجه به اینکه آیه یوم ینفخ فی الصور فتاتون افواجا مسلما مربوط به نفخه ثانیه است که انسانها زنده شده، و فوج فوج وارد عرصه محشر میشوند این آیه نیز قاعدتا باید مربوط به همین نفخه باشد، منتهی ممکن است آغاز این (حرکت کوهها) در نفخه نخست صورت گیرد، و پایان آن (تبدیل به سراب شدن) در نفخه ثانیه باشد.
این احتمال نیز وجود دارد که تمام مراحل متلاشی شدن کوهها مربوط به نفخه اولی باشد منتهی چون در میان این دو فاصله زیادی نیست، با هم ذکر شده، همانگونه که در بعضی دیگر از آیات قرآن نیز حوادث نفخه اولی و ثانیه با هم ذکر شده (نمونه آن در سوره تکویر و انفطار دیده میشود - دقت کنید).
قابل توجه این که در آیات گذشته، کوهها به عنوان میخها، و زمین به عنوان گهواره معرفی شده بود، و در آیات مورد بحث میگوید آن روز که فرمان فنای جهان صادر میشود آن گهواره به هم میخورد، و این میخهای عظیم از جا کنده خواهد شد، روشن است هنگامی که میخهای چیزی را بکشند از هم متلاشی میشود.
جهنم کمینگاه بزرگ!
بعد از بیان بعضی از دلائل معاد، و قسمتی از حوادث رستاخیز، به سراغ سرنوشت دوزخیان و بهشتیان میرود، نخست از دوزخیان شروع کرده، میفرماید: جهنم کمینگاهی است (ان جهنم کانت مرصادا).
و محل بازگشت طغیانگران! (للطاغین مابا).
مدتهای طولانی در آن میمانند (لابثین فیها احقابا).
مرصاد اسم مکان است به معنی جایگاهی که در آن کمین میکنند، راغب در مفردات میگوید: مرصد (بر وزن مرقد) و مرصاد هر دو یک معنی دارند، با این تفاوت که مرصاد به مکانی گفته میشود که مخصوص کمین است.
بعضی نیز گفتهاند صیغه مبالغه است، به معنی کسی که بسیار کمین میکند مانند معمار که به معنی شخصی است که بسیار عمران و آبادی میکند.
البته معنی اول هم مشهورتر است و هم مناسبتر، و در اینکه چه کسی در دوزخ در کمین طغیانگران است؟ گفتهاند: فرشتگان عذاب، زیرا طبق آیه 71 سوره مریم، همه انسانها اعم از نیک و بد از کنار دوزخ، یا از بالای آن عبور میکنند، و ان منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا در این گذرگاه عمومی و همگانی فرشتگان عذاب در کمینند و دوزخیان را میربایند! و اگر به معنی صیغه مبالغه تفسیر کنیم خود دوزخ در کمین آنها قرار دارد و هر کدام از طغیانگران به آن نزدیک میشوند آنها را به سوی خود میکشاند و در کام خود فرو میبرد، به هر حال از این گذرگاه عمومی احدی از سرکشان نمیتوانند بگذرند، یا فرشتگان عذاب آنها را میربایند، و یا جاذبه شدید جهنم. ماب به معنی مرجع و محل بازگشت است، و گاه به معنی منزلگاه و قرارگاه میآید، و در اینجا به همین معنی است.
و اما احقاب جمع حقب (بر وزن قفل) به معنی مدت نامعلومی از زمان است، بعضی آن را به هشتاد سال، و بعضی هفتاد، و بعضی چهل سال تفسیر کردهاند، و چون از این تعبیر به هر حال استشمام میشود که دوزخیان مدتهائی طولانی در دوزخ میمانند، و سرانجام پایان مییابد، و این با آیات خلود و عذاب دائم تضاد دارد، هر کدام در تفسیر آن راهی را پوئیدهاند.
معروف میان مفسران این است که منظور از احقاب در اینجا این است که مدتهائی طولانی و سالیان دراز پی در پی میآید و میگذرد، بی آنکه پایان یابد، و هر زمانی که میگذرد زمان دیگری جانشین آن میشود. در بعضی از روایات نیز آمده است که این آیه درباره گنهکارانی است که سرانجام پاک میشوند و از دوزخ آزاد میگردند نه کافرانی که مخلد در آتشند.
سپس به گوشه کوچکی از عذابهای بزرگ جهنم اشاره کرده، میافزاید: آنها در آنجا نه چیز خنکی میچشند که گرمای وحشتناک دوزخ را فرو نشاند و نه نوشیدنی گوارائی که عطش شدید آنها را تسکین بخشد (لا یذوقون فیها بردا و لا شرابا).
جز آبی سوزان، و مایعی از چرک و خون (الا حمیما و غساقا).
و جز سایه دودهای غلیظ و داغ و خفقان آور آتش که در آیه 43 سوره واقعه آمده است و ظل من یحموم. حمیم به معنی آب بسیار داغ و غساق به معنی چرک و خونی است که از زخم جاری میشود، و بعضی آن را به معنی مایعات بد بو تفسیر کردهاند.
این در حالی است که بهشتیان از چشمههای گوارای شراب طهور به وسیله پروردگارشان سیراب میشوند و سقاهم ربهم شرابا طهورا (دهر - 21) و نوشیدنیهائی در ظرفهای زیبای بهشتی است که مهر بر آن نهاده شده، مهری که از مشک است ختامه مسک (مطففین - 26) ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ و از آنجا که ممکن است وجود این کیفرهای سخت و شدید در نظر بعضی عجیب آید، در آیه بعد میافزاید: این مجازاتی است موافق و مناسب اعمال آنها (جزاء وفاقا).
چرا چنین نباشد؟ در حالی که آنها در این دنیا قلبهای مظلومان را سوزاندند، روح و جان آنها را به آتش کشیدند و با ظلم و ستم و طغیان خود بر کسی رحم نکردند، سزاوار است که در آنجا کیفرشان چنان باشد، و نوشابههایشان چنین! اصولا همانگونه که بارها تاکید کردهایم از آیات قرآن استفاده میشود که حداقل بسیاری از کیفرهای قیامت تجسمی است از اعمال دنیای انسانها، چنانکه در سوره تحریم آیه 7 میخوانیم: یا ایها الذین کفروا لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون: ای کافران امروز عذر مخواهید، چرا که جزای شما تنها اعمالی است که انجام میدادید (که اکنون تجسم یافته و در برابر شما حضور پیدا کرده).
سپس به توضیح علت این مجازات پرداخته، میفرماید: این به خاطر آن است که آنها امیدی به حساب و ترسی از عقاب خداوند نداشتند (انهم کانوا لا یرجون حسابا).
و همین بیاعتنائی به حساب و روز جزا مایه طغیان و سرکشی و ظلم و ستم آنها شد، و آن ظلم و فساد چنین سرنوشت دردناکی را برای آنان فراهم ساخت.
در حقیقت عدم ایمان به حساب عاملی است برای طغیان، و آن هم عاملی است برای آن کیفرهای سخت.
توجه داشته باشید که لا یرجون از ماده رجاء هم به معنی امید است و هم به معنی عدم ترس و وحشت اصولا انسان وقتی امید و انتظار کیفر داشته باشد طبعا میترسد، و اگر نداشته باشد نمیترسد و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، لذا آنان که امید به حساب نداشته باشند ترسی هم ندارند.
تعبیر به ان که برای تاکید است و کانوا که استمرار در ماضی را بیان میکند و حسابا که به صورت نکره بعد از نفی ذکر شده و معنی عموم را میدهد، همه بیانگر این واقعیت است که آنها مطلقا و هرگز هیچگونه انتظار و ترسی از حساب و کتاب نداشتند، یا به تعبیر دیگر حساب روز قیامت را به دست فراموشی سپرده، و از برنامه زندگی خود کاملا حذف کرده بودند، و طبیعی است که چنین افرادی، آلوده چنان گناهان عظیمی شوند، و سرانجام گرفتار این عذابهای سخت و دردناک.
و لذا بلافاصله میافزاید: آنها آیات ما را به کلی تکذیب کردند (و کذبوا بایاتنا کذابا).
هوای نفس آنچنان بر آنها چیره شده بود که همه آیات بیدارگر الهی را شدیدا انکار کردند، تا به هوسهای سرکش خود ادامه دهند، و به خواستهها و تمنیات نامشروع خویش لباس عمل بپوشاند.
پیداست که آیات در اینجا معنی وسیع و گستردهای دارد که همه آیات توحید و نبوت و تشریع و تکوین، و معجزات انبیا و احکام و سنن را شامل میشود، و با توجه به تکذیب اینهمه نشانهها و آیات الهی که جهان تکوین و تشریع را پر کرده باید تصدیق کنیم که آن مجازات برای چنین اشخاصی جزاء وفاق و کیفر مناسب است.
سپس به عنوان هشدار به این طغیانگران، و هم برای تاکید بر مساله وجود موازنه میان جرم و جریمه و حاکمیت جزای وفاق میافزاید: ما همه چیز را قطعا احصاء و ثبت کردهایم (و کل شیء احصیناه کتابا).
تا گمان نکنید چیزی از اعمال شما بیحساب و مجازات میماند، و نیز هرگز فکر نکنید این کیفرهای شدید غیر عادلانه است.
این حقیقت که تمام کارهای انسان اعم از کوچک و بزرگ، صغیر و کبیر، آشکار و پنهان، و حتی نیات و عقائد انسان، ثبت و ضبط میشود، در بسیاری از آیات قرآن منعکس است.
در یکجا میفرماید: و کل شیء فعلوه فی الزبر و کل صغیر و کبیر مستطر: هر کاری را که انجام دادند در نامههای اعمالشان ثبت است و هر عمل کوچک و بزرگی نوشته میشود (قمر - 52 و 53).
و در جای دیگر میفرماید: ان رسلنا یکتبون ما تمکرون: رسولان ما آنچه مکر میکنید مینویسند (یونس - 21).
و در جای دیگر میخوانیم: و نکتب ما قدموا و آثارهم: ما آنچه را از پیش فرستادهاند و همچنین تمام آثار آنها را مینویسیم (یس - 12).
و لذا هنگامی که نامه اعمال مجرمان را به دست آنها میدهند فریادشان بلند میشود، میگویند: یا ویلتنا مال هذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها: ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ کار کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه آن را ثبت و شماره کرده است؟! (کهف - 49).
بدون شک کسی که این واقعیت را با تمام قلبش باور کند در انجام کارها بسیار دقیق و حسابگر خواهد بود، و همین اعتقاد مانع بزرگی میان انسان و گناه ایجاد میکند و از عوامل مهم تربیت محسوب میشود.
در آخرین آیه مورد بحث لحن سخن را تغییر داده، و از غیبت به خطاب مبدل نموده، آنها را مخاطب ساخته، و ضمن جمله تهدیدآمیز و خشمآلود و تکاندهندهای میفرماید: پس بچشید که چیزی جز عذاب بر شما نمیافزائیم! (فذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا).
هر چه فریاد کنید، یا ویلتنا بگوئید، تقاضای باز گشت به دنیا و جبران گناهان نمائید از شما مسموع نیست، و چیزی جز بر عذاب شما افزوده نخواهد شد.
این جزای کسانی است که وقتی در مقابل دعوت پر مهر انبیای الهی به سوی ایمان و تقوی قرار میگرفتند، میگفتند: سواء علینا اوعظت ام لم تکن من الواعظین: برای ما یکسان است میخواهی اندرز ده، یا اندرز مده! (شعراء - 136).
و این جزای کسی است که وقتی آیات الهی برای او خوانده میشد جز بر نفرتش چیزی نمیافزود، (و ما یزیدهم الا نفورا) (اسراء - 41).
و بالاخره این است سزای کسی که از هیچ گناهی رویگردان نبود و به هیچ کار خیری علاقه نداشت.
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که فرمود: هذه الایة اشد ما فی القرآن علی اهل النار: این آیه شدیدترین آیهای است که در قرآن مجید درباره دوزخیان آمده است!.
چگونه این چنین نباشد در حالی که خداوند غفور و رحیم آنچنان بر آنها خشمگین شده که آنها را با جملهای که تمام درهای امید را به روی آنان میبندد مخاطب ساخته، و جز وعده افزودن عذاب چیزی به آنها نمیدهد.