صفحه ها
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 263701
تعداد نوشته ها : 109
تعداد نظرات : 6
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
نامه ای به اعضای سازمان مجاهدین انقلاب سلول شماره 16 یادتان هست؟

هفته گذشته نامه ای سرگشاده به دستمان رسید که امضای انتهای آن توجه را جلب می کرد: مستعفی سازمان مجاهدین انقلاب!
با نویسنده تماس گرفتیم و متوجه شدیم وی از اعضای قدیمی و اولیه سازمان بوده که در دهه 60 از آن جدا شده است.
اتفاقات اخیر و نقش رسمی و غیررسمی سازمان در این اتفاقات، آقای حسینی را به نگارش این نامه واداشته است.
¤ ¤ ¤
برادر عزیزم! جناب آقای مدرس بهنام شریفی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب، سلام
با اینکه سال هاست شما را ندیده و تماسی نداشته ایم، اما هنوز صدای تق تق مورس دیواری که آرمان های مقدس را از سلول شما (سلول شماره 16 کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی) ارسال می کرد، در گوشم طنین انداز است. نمی دانم علیرغم اشتغالات تشکیلاتی و هیجانات سیاسی، هنوز صدای آن مورس ها که نویدبخش عصر خمینی «زمینه ساز عصر ظهور» بود را به یاد دارید، یا عناوین جذاب و مناصب سازمانی و غوغای شبکه های ماهواره ای و سایت های تکنولوژی برتر دجال، شما را آن چنان مشغول ساخته که لحظات فراموش ناشدنی و لیالی قدر دوران مبارزاتی خویش را هم به فراموشی سپرده اید. اگر صدای آن مورس های دیواری را که علیرغم همه شکنجه ها و سر پا ایستادن های اجباری شبانه روزی در زیر هشت و بی خوابی کشیدن های کشنده، با عزمی پولادین، نفس مسیحایی خمینی را سلول به سلول منتقل می کرد تا «زندانیان سیاسی» از انقلاب اسلامی امت او جا نمانند، هنوز می شنوی، به یاد داری که در هر تماسی پس از رد و بدل نمودن سؤالات بازجو ها، برای نحوه پاسخ دادن و آمادگی برای داستان سازی برای هر سؤال بازجو، به یکدیگر مشاوره می دادیم، با اینکه صورت یکدیگر را هرگز ندیده بودیم، آن چنان علاقه و اعتماد عجیبی بین ما ایجاد شده بود که بی مهابا و شجاعانه بر پیمودن راه امام خمینی و استقامت در این جهاد مقدس سوگند یاد می کردید. مخاطبان بعدی مورس ها از صدای ناشناخته و آن دیوار آجری آن چنان در پیمودن راه خمینی مصمم می شدند که هیچ یک از ترفندهای بازجوهای کارکشته ساواک نمی توانست کوچکترین خللی در آن ایجاد نماید. برادرم بهنام؛ آیا این نیرو چیزی جز اعجاز نهفته در مشی و مرام خمینی بود؟
آیا چیزی به غیر از عشق به اسلام، خمینی و چیزی به جز آرزوی قرار گرفتن در زمره یاران «منجی موعود» و داشتن سهمی هر چند ناچیز در فراهم نمودن زمینه برپایی دولت جهانی حضرت مهدی(ع) ما را واداشته بود تا در دوران جوانی به همه مواهب زندگی پشت کرده و داوطلبانه و با افتخار سخت ترین شرایط و حتی زندگی مخفی و آمادگی برای مبارزه مسلحانه و تبعات آن عذاب و شکنجه را برگزینیم؟
و آیا مگر خمینی نفرمود: «به تنها چیزی که باید فکر کنید استواری پایه های اسلام ناب محمدی«ص» است. اسلامی که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن، ملحدان و کافران و سرمایه داران و پول پرستانند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت- بی بهره بوده اند و دشمنان حقیقی آن، زراندوزان حیله گر و قدرت مداران بازیگر و مقدس نمایان بی هنرند» (صحیفه نور ج: 2 ص 59)
برادرم بهنام! امروز «خمینی» در بین ما نیست اما مطمئن باش دیری نخواهد گذشت که به او ملحق شویم. آیا در آن روز می توانیم در زمره یاران و پیروان او قرار گیریم؟
روزی که باید به سؤالات بسیار بازجویان محشر پاسخ دهیم.
سؤالاتی از این دست: لم تقولون مالا تفعلون؟
- شما که مدعی بودید مردم حق دارند از همه موضوعات مملکتی مطلع باشند چرا اقدامات دوستان و همفکران خود را از مردم پنهان می ساختید؟
- چرا به ملت خود نگفتید که «یورگن هابرماس» آلمانی، نظریه پرداز «نافرمانی مدنی» که با میزبانی دولت اصلاحات و با پوشش فیلسوف به ایران آمده بود، در شامگاه 26 اردی بهشت 81 در منزل کدیور با وی و سعید حجاریان و محمد مجتهد شبستری و... پیرامون استقرار حکومت غیردینی در ایران به رایزنی پرداخت؟
- چرا به مردم خود نگفتید «هابرماس» با «علیرضا بهشتی» که هنگام انتخابات 22 خرداد 88 مشاور عالی موسوی بود، چندین دیدار داشت؟
- چرا به ملت خود نگفتید «جواد اطاعت» مشاور موسوی لاری وزیر کشور دولت اصلاحات که پایان نامه دکترای خود را به بررسی چگونگی ایجاد تغییرات دموکراتیک در جمهوری اسلامی از راه مبارزات انتخاباتی اختصاص داده بود، به منظور مشارکت در تحقق این استراتژی در سال 88 از حزب اعتماد ملی به اردوگاه انتخاباتی میرحسین منتقل شد؟
- چرا به ملت ایران اطلاع ندادید: از نگاه «ریچارد رورتی» (قدیمی ترین رهبر عملیات سری سیا و مدیر پروژه موسوم به جنگ های کثیف روشنفکری که 22 خرداد 83 وارد تهران شد و با همکاری «داریوش شایگان» و «رامین جهانبگلو» به ارزیابی وضعیت اصلاح طلبان پرداخت) باید یک «نیروی اجتماعی سازمان یافته» را برای «مبارزات مدنی» تربیت کرد تا آنان در «یک لحظه تاریخی» دموکراسی آمریکایی را حاکم کنند.؟ و جان کین مغز متفکر سرویس اطلاعات خارجی انگلیس برای انتقال چه راهبردی به حجاریان وارد ایران شد؟
در آن روز نه تنها نمی توانیم برای پاسخ دادن به این گونه سؤالات با یکدیگر مشاوره کنیم بلکه شاید به خاطر اعمالمان از یکدیگر گریزان باشیم یوم یفر المرء من اخیه و...
برادرم بهنام! برادرم علی باقری و ای همه اعضای شورای مرکزی!
شما همه دارای پیشینه افتخارآمیز پیروی از خمینی و پشتوانه اعتقادی تشیع بوده و در زمره مجاهدین قرار دارید. هنوز جهاد به پایان نرسیده و راه تا نیمه طی شده است. بیائید تا دست در دست هم جهت نیل به آرمان های مقدس
«امام خمینی» همچنان مصمم و متحد گام برداریم.
برادران عزیز گرچه امروز جسم خمینی در بین ما نیست اما روح او، پیام جاودانه او و خلف صالح او «خامنه ای» در مقابل تمامی جبهه کفر و ارتداد و نفاق ایستاده و حجت را بر همه مدعیان پیروی خمینی تمام کرده است.
راستی به یاد دارید ایامی را که کتاب منتشره سازمان «ولایت فقیه استمرار حرکت انبیاء» را با ذوق و شوق به شرکت کنندگان نمازجمعه معرفی می کردیم؟ برادرانم آیا فقط آن ایام حرکت انبیاء با «ولایت فقیه» استمرار می یافت؟! اکنون کجاست آن «ولی فقیه»؟!! ما کجا هستیم؟ برادرانی چون شما با آن سوابق مبارزاتی، چرا باید آخرتمان را برای دنیای امثال موسوی هزینه کنیم؟ راستی موسوی در دوران سخت ستمشاهی کجا بود و چه می کرده؟ دارای کدام سابقه مبارزاتی و سیاسی است؟! این 20 سال کجا بود؟ چرا کنار کشیده بود؟ چه شد که در این شرایط سیاسی ناگهان به صحنه وارد شد؟
نکند دشمن او را برای چنین روزی به اصطلاح عوام در آب نمک خوابانده بود؟ یا اینکه آن روزها به دلیل نداشتن انگیزه بریده بود و استعفا داده بود؟ و امروز موقعیت را مناسب دیده و به وسیله همسرش که مدعی و مغبون است تحریک و بر «جمل» سوار شده؟
یا اینکه اصلا موسوی چیزی در چنته نداشته، بیست و هشت سال پیش هم آیت الله خامنه ای او را مورد عنایت قرار داده و او را به میدان سیاست وارد ساخته اند اما او امروز خود را گم کرده و غریبی می کند؟ فرصت طلبان هم از ساده لوحی او سود جسته و او را ملعبه خویش ساخته اند تا دوباره به قدرت برسند؟ دشمن نیز در او طمع کرده و هیجا ن زده پا به میدان نهاده است. دشمنی که طی 30 سال با به کار بردن همه توان و حیله و ترفند خود و عواملش در مقابل انقلاب اسلامی به زانو درآمده و در شرف تسلیم بود، از حرکت غافلانه او دوباره جان گرفت و هل من مبارز می طلبد!
یا اینکه موسوی آگاهانه و منافقانه این روش را برگزیده است؟
در هر صورت وای به حال او که هم دنیایش را خراب کرد و هم آخرتش را.
اگر همه از او بگذرند، امثال حقیر هرگز از او نخواهیم گذشت. او نتیجه چهل ساله همه آرزوهایمان و همه آرمان هایمان و همه امیدمان به آینده را با گستاخی به مبارزه طلبیده است و باید تاوان آن را پس دهد.
برادران عزیز! وقتی افشاگری های برادر عزیزمان سیدامیرحسین مهدوی را در روزنامه ها خواندم از شوق لبریز شدم. به راستی چه زیبا فرمود حضرت امام صادق(ع): الحرحر علی جمیع احواله... حر در همه حال حراست. اگر پتک ایام بر او ضربه ای فرود آورد صبوری کند و اگر انبوه مصائب بر او هجوم آرند نمی توانند مقاومتش را درهم شکنند، هر چند به بندش کشند و آسایش او را به سختی مبدل سازند. آری قیود تشکیلاتی، فرمانبری کورکورانه سازمانی و اسارت در عناوین فریبنده ای چون عضویت در شورای مرکزی سازمان هرگز نمی توانند آزاده ای چون سیدامیرحسین را به بند کشند. او شجاعانه این بندها را درهم می شکند و به وظیفه اسلامی و تاریخی خویش اقدام می کند. انقلاب اسلامی نیز علیرغم دشمنی های شیطان بزرگ و صهیونیسم پلید و خس و خاشاک های داخلی همچنان به حرکت خروشنده خویش ادامه می دهد تا ولی فقیه، پرچم خونین و پرافتخار آن را به دست مبارک صاحبش، منجی موعود روحنالمقدمه الفداء تقدیم نماید. خوشا به حال آنان که در این راه گام بردارند و وای به حال آنان که در مقابل این راه قرار گیرند.
برادران عزیز اعضای شورای مرکزی و سایر مرتبطین سازمان
در این لحظات حساس که انقلاب اسلامی یکی از حادترین شرایط تاریخی خود را پشت سر می گذارد همرزمانتان و همه آزادیخواهان گوشه و کنار عالم و همه منتظران ظهور آخرین منجی از فرزندان راستین خمینی انتظار دارند با انجام تکلیف و مسئولیت تاریخی خویش تارو پود قیود غیرخدائی را درهم شکسته، با لبیک به روح امام خمینی«ره» و اطاعت از رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی دشمنان کینه توز را بیش از پیش مأیوس سازند.
همرزم دیروزتان در سلول شماره 17 کمیته مشترک ساواک
و قطره ای از اقیانوس بیکران امت خمینی و خامنه ای
مستعفی سازمان- محسن حسینی نهوجینامه ای به اعضای سازمان مجاهدین انقلاب سلول شماره 16 یادتان هست؟

هفته گذشته نامه ای سرگشاده به دستمان رسید که امضای انتهای آن توجه را جلب می کرد: مستعفی سازمان مجاهدین انقلاب!
با نویسنده تماس گرفتیم و متوجه شدیم وی از اعضای قدیمی و اولیه سازمان بوده که در دهه 60 از آن جدا شده است.
اتفاقات اخیر و نقش رسمی و غیررسمی سازمان در این اتفاقات، آقای حسینی را به نگارش این نامه واداشته است.
¤ ¤ ¤
برادر عزیزم! جناب آقای مدرس بهنام شریفی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب، سلام
با اینکه سال هاست شما را ندیده و تماسی نداشته ایم، اما هنوز صدای تق تق مورس دیواری که آرمان های مقدس را از سلول شما (سلول شماره 16 کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و شهربانی) ارسال می کرد، در گوشم طنین انداز است. نمی دانم علیرغم اشتغالات تشکیلاتی و هیجانات سیاسی، هنوز صدای آن مورس ها که نویدبخش عصر خمینی «زمینه ساز عصر ظهور» بود را به یاد دارید، یا عناوین جذاب و مناصب سازمانی و غوغای شبکه های ماهواره ای و سایت های تکنولوژی برتر دجال، شما را آن چنان مشغول ساخته که لحظات فراموش ناشدنی و لیالی قدر دوران مبارزاتی خویش را هم به فراموشی سپرده اید. اگر صدای آن مورس های دیواری را که علیرغم همه شکنجه ها و سر پا ایستادن های اجباری شبانه روزی در زیر هشت و بی خوابی کشیدن های کشنده، با عزمی پولادین، نفس مسیحایی خمینی را سلول به سلول منتقل می کرد تا «زندانیان سیاسی» از انقلاب اسلامی امت او جا نمانند، هنوز می شنوی، به یاد داری که در هر تماسی پس از رد و بدل نمودن سؤالات بازجو ها، برای نحوه پاسخ دادن و آمادگی برای داستان سازی برای هر سؤال بازجو، به یکدیگر مشاوره می دادیم، با اینکه صورت یکدیگر را هرگز ندیده بودیم، آن چنان علاقه و اعتماد عجیبی بین ما ایجاد شده بود که بی مهابا و شجاعانه بر پیمودن راه امام خمینی و استقامت در این جهاد مقدس سوگند یاد می کردید. مخاطبان بعدی مورس ها از صدای ناشناخته و آن دیوار آجری آن چنان در پیمودن راه خمینی مصمم می شدند که هیچ یک از ترفندهای بازجوهای کارکشته ساواک نمی توانست کوچکترین خللی در آن ایجاد نماید. برادرم بهنام؛ آیا این نیرو چیزی جز اعجاز نهفته در مشی و مرام خمینی بود؟
آیا چیزی به غیر از عشق به اسلام، خمینی و چیزی به جز آرزوی قرار گرفتن در زمره یاران «منجی موعود» و داشتن سهمی هر چند ناچیز در فراهم نمودن زمینه برپایی دولت جهانی حضرت مهدی(ع) ما را واداشته بود تا در دوران جوانی به همه مواهب زندگی پشت کرده و داوطلبانه و با افتخار سخت ترین شرایط و حتی زندگی مخفی و آمادگی برای مبارزه مسلحانه و تبعات آن عذاب و شکنجه را برگزینیم؟
و آیا مگر خمینی نفرمود: «به تنها چیزی که باید فکر کنید استواری پایه های اسلام ناب محمدی«ص» است. اسلامی که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن، ملحدان و کافران و سرمایه داران و پول پرستانند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت- بی بهره بوده اند و دشمنان حقیقی آن، زراندوزان حیله گر و قدرت مداران بازیگر و مقدس نمایان بی هنرند» (صحیفه نور ج: 2 ص 59)
برادرم بهنام! امروز «خمینی» در بین ما نیست اما مطمئن باش دیری نخواهد گذشت که به او ملحق شویم. آیا در آن روز می توانیم در زمره یاران و پیروان او قرار گیریم؟
روزی که باید به سؤالات بسیار بازجویان محشر پاسخ دهیم.
سؤالاتی از این دست: لم تقولون مالا تفعلون؟
- شما که مدعی بودید مردم حق دارند از همه موضوعات مملکتی مطلع باشند چرا اقدامات دوستان و همفکران خود را از مردم پنهان می ساختید؟
- چرا به ملت خود نگفتید که «یورگن هابرماس» آلمانی، نظریه پرداز «نافرمانی مدنی» که با میزبانی دولت اصلاحات و با پوشش فیلسوف به ایران آمده بود، در شامگاه 26 اردی بهشت 81 در منزل کدیور با وی و سعید حجاریان و محمد مجتهد شبستری و... پیرامون استقرار حکومت غیردینی در ایران به رایزنی پرداخت؟
- چرا به مردم خود نگفتید «هابرماس» با «علیرضا بهشتی» که هنگام انتخابات 22 خرداد 88 مشاور عالی موسوی بود، چندین دیدار داشت؟
- چرا به ملت خود نگفتید «جواد اطاعت» مشاور موسوی لاری وزیر کشور دولت اصلاحات که پایان نامه دکترای خود را به بررسی چگونگی ایجاد تغییرات دموکراتیک در جمهوری اسلامی از راه مبارزات انتخاباتی اختصاص داده بود، به منظور مشارکت در تحقق این استراتژی در سال 88 از حزب اعتماد ملی به اردوگاه انتخاباتی میرحسین منتقل شد؟
- چرا به ملت ایران اطلاع ندادید: از نگاه «ریچارد رورتی» (قدیمی ترین رهبر عملیات سری سیا و مدیر پروژه موسوم به جنگ های کثیف روشنفکری که 22 خرداد 83 وارد تهران شد و با همکاری «داریوش شایگان» و «رامین جهانبگلو» به ارزیابی وضعیت اصلاح طلبان پرداخت) باید یک «نیروی اجتماعی سازمان یافته» را برای «مبارزات مدنی» تربیت کرد تا آنان در «یک لحظه تاریخی» دموکراسی آمریکایی را حاکم کنند.؟ و جان کین مغز متفکر سرویس اطلاعات خارجی انگلیس برای انتقال چه راهبردی به حجاریان وارد ایران شد؟
در آن روز نه تنها نمی توانیم برای پاسخ دادن به این گونه سؤالات با یکدیگر مشاوره کنیم بلکه شاید به خاطر اعمالمان از یکدیگر گریزان باشیم یوم یفر المرء من اخیه و...
برادرم بهنام! برادرم علی باقری و ای همه اعضای شورای مرکزی!
شما همه دارای پیشینه افتخارآمیز پیروی از خمینی و پشتوانه اعتقادی تشیع بوده و در زمره مجاهدین قرار دارید. هنوز جهاد به پایان نرسیده و راه تا نیمه طی شده است. بیائید تا دست در دست هم جهت نیل به آرمان های مقدس
«امام خمینی» همچنان مصمم و متحد گام برداریم.
برادران عزیز گرچه امروز جسم خمینی در بین ما نیست اما روح او، پیام جاودانه او و خلف صالح او «خامنه ای» در مقابل تمامی جبهه کفر و ارتداد و نفاق ایستاده و حجت را بر همه مدعیان پیروی خمینی تمام کرده است.
راستی به یاد دارید ایامی را که کتاب منتشره سازمان «ولایت فقیه استمرار حرکت انبیاء» را با ذوق و شوق به شرکت کنندگان نمازجمعه معرفی می کردیم؟ برادرانم آیا فقط آن ایام حرکت انبیاء با «ولایت فقیه» استمرار می یافت؟! اکنون کجاست آن «ولی فقیه»؟!! ما کجا هستیم؟ برادرانی چون شما با آن سوابق مبارزاتی، چرا باید آخرتمان را برای دنیای امثال موسوی هزینه کنیم؟ راستی موسوی در دوران سخت ستمشاهی کجا بود و چه می کرده؟ دارای کدام سابقه مبارزاتی و سیاسی است؟! این 20 سال کجا بود؟ چرا کنار کشیده بود؟ چه شد که در این شرایط سیاسی ناگهان به صحنه وارد شد؟
نکند دشمن او را برای چنین روزی به اصطلاح عوام در آب نمک خوابانده بود؟ یا اینکه آن روزها به دلیل نداشتن انگیزه بریده بود و استعفا داده بود؟ و امروز موقعیت را مناسب دیده و به وسیله همسرش که مدعی و مغبون است تحریک و بر «جمل» سوار شده؟
یا اینکه اصلا موسوی چیزی در چنته نداشته، بیست و هشت سال پیش هم آیت الله خامنه ای او را مورد عنایت قرار داده و او را به میدان سیاست وارد ساخته اند اما او امروز خود را گم کرده و غریبی می کند؟ فرصت طلبان هم از ساده لوحی او سود جسته و او را ملعبه خویش ساخته اند تا دوباره به قدرت برسند؟ دشمن نیز در او طمع کرده و هیجا ن زده پا به میدان نهاده است. دشمنی که طی 30 سال با به کار بردن همه توان و حیله و ترفند خود و عواملش در مقابل انقلاب اسلامی به زانو درآمده و در شرف تسلیم بود، از حرکت غافلانه او دوباره جان گرفت و هل من مبارز می طلبد!
یا اینکه موسوی آگاهانه و منافقانه این روش را برگزیده است؟
در هر صورت وای به حال او که هم دنیایش را خراب کرد و هم آخرتش را.
اگر همه از او بگذرند، امثال حقیر هرگز از او نخواهیم گذشت. او نتیجه چهل ساله همه آرزوهایمان و همه آرمان هایمان و همه امیدمان به آینده را با گستاخی به مبارزه طلبیده است و باید تاوان آن را پس دهد.
برادران عزیز! وقتی افشاگری های برادر عزیزمان سیدامیرحسین مهدوی را در روزنامه ها خواندم از شوق لبریز شدم. به راستی چه زیبا فرمود حضرت امام صادق(ع): الحرحر علی جمیع احواله... حر در همه حال حراست. اگر پتک ایام بر او ضربه ای فرود آورد صبوری کند و اگر انبوه مصائب بر او هجوم آرند نمی توانند مقاومتش را درهم شکنند، هر چند به بندش کشند و آسایش او را به سختی مبدل سازند. آری قیود تشکیلاتی، فرمانبری کورکورانه سازمانی و اسارت در عناوین فریبنده ای چون عضویت در شورای مرکزی سازمان هرگز نمی توانند آزاده ای چون سیدامیرحسین را به بند کشند. او شجاعانه این بندها را درهم می شکند و به وظیفه اسلامی و تاریخی خویش اقدام می کند. انقلاب اسلامی نیز علیرغم دشمنی های شیطان بزرگ و صهیونیسم پلید و خس و خاشاک های داخلی همچنان به حرکت خروشنده خویش ادامه می دهد تا ولی فقیه، پرچم خونین و پرافتخار آن را به دست مبارک صاحبش، منجی موعود روحنالمقدمه الفداء تقدیم نماید. خوشا به حال آنان که در این راه گام بردارند و وای به حال آنان که در مقابل این راه قرار گیرند.
برادران عزیز اعضای شورای مرکزی و سایر مرتبطین سازمان
در این لحظات حساس که انقلاب اسلامی یکی از حادترین شرایط تاریخی خود را پشت سر می گذارد همرزمانتان و همه آزادیخواهان گوشه و کنار عالم و همه منتظران ظهور آخرین منجی از فرزندان راستین خمینی انتظار دارند با انجام تکلیف و مسئولیت تاریخی خویش تارو پود قیود غیرخدائی را درهم شکسته، با لبیک به روح امام خمینی«ره» و اطاعت از رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی دشمنان کینه توز را بیش از پیش مأیوس سازند.
همرزم دیروزتان در سلول شماره 17 کمیته مشترک ساواک
و قطره ای از اقیانوس بیکران امت خمینی و خامنه ای
مستعفی سازمان- محسن حسینی نهوجی

دسته ها : سیاسی
يکشنبه بیست و یکم 4 1388
X