غبار فتنه از هر سو به هوا برخاسته است. علائم فتنه اکنون در محیط سیاسی ایران پدیدار است. این را به روشنی می توان دید. فتنه گران دیگر حتی چهره خود را هم نمی پوشانند. ضرورتی ندارد. فتنه گری آسان شده است. شبهه ظاهرا عرصه را بر حقیقت تنگ کرده؛ در این میانه کسانی راه را گم کرده اند و کسانی دیگر هم درمانده شده اند که از کدام سو باید رفت. حیله دشمن با شفقت دوست درآمیخته است. دور، دور منافقان است که فرمود: «اذا لقوا الذین آمنو قالوا آمنا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم». دستور است که به هنگام فتنه باید احتیاط ورزید و جز به یقین عمل نکرد. یقین امروز ما چیست؟
قبل از هر چیز واضح است که تمام توفیقات ایران چه در بخش دولتی و چه در دیگر بخش های نظام تقریبا به طور مستقیم محصول تدبیر، هدایت و نظارت رهبری بوده است و به همین دلیل دشمنان ایران اکنون آشکارا روی این تنها نقطه قوت زوال ناپذیر نظام تمرکز کرده اند. این موضوع البته جدید نیست. سال هاست که قدرت های طمع کرده در ایران فهمیده اند تا خیمه ولایت فقیه در ایران افراشته است، قادر به وارد آوردن هیچ ضربه اساسی به آن نخواهند بود و به همین دلیل اکنون تمام توطئه ها و دسیسه های خود را به آن سو جهت داده اند. در ماجرای انتخابات اخیر رهبر حکیم ایران زودتر از هر کس فهمید و به ملت گفت که برخی به انتخابات نه به عنوان فرصتی برای مشارکت در یک فرآیند سیاسی درون نظام، بلکه به مثابه «قلب یک فتنه» می نگرند. طرح پیشاپیش بحث «تقلب قطعی» از جانب یک گروه سیاسی خاص و همزمان با آن سازماندهی وسیع هواداران در قالب مجموعه هایی با عنوان سازمان رای که در ایام نزدیک به انتخابات به اردوکشی خیابانی منجر شد، نشان از آن داشت که کسانی روی انتخابات به عنوان فرصتی برای انجام یک «کار دیگر» حساب می کنند و به دست گرفتن دولت هدفی ثانوی و شاید هم مجازی است. پیش بینی این فتنه را قبل از هر جا در سخنان آقا می توان دید. همان موقع این سوال پیش آمد که اگر کسانی وقوع تقلب در انتخابات را قطعی می دانند، پس چرا با این شدت و حدت برای حضور در انتخابات در حال برنامه ریزی و تلاشند؟! قصه وقتی جالب تر شد که بعضی از چهره های شناخته شده اصلاح طلب بازی مشکوک و دوگانه ای را آغاز کردند. از یک سو در محافل خصوصی و گپ و گعده های حزبی، مکررا و به صراحت تمام می گفتند که کاندیدا شدن موسوی «دفن اصلاحات» بوده و او را ملامت می کردند که با از میدان به در کردن خاتمی «خیانتی تاریخی» به اصلاحات کرده است، و از سوی دیگر با مراجعه پی در پی به او، به شیوه هایی بعضا محیرالعقول در گوش او می خواندند که پیروزی در انتخابات قطعی است، کار احمدی نژاد تمام است، احمدی بای بای و ...! این بازی تا روز انتخابات ادامه داشت. ظهر روز انتخابات بعضی از سران حزب مشارکت و سازمان مجاهدین با دریافت اخباری از سراسر کشور که از باخت قطعی موسوی حکایت می کرد، سراسیمه و هراسان به ویلای قیطریه رفتند اما خروجی جلسه آنها این بود که بروند و پیروزی را به موسوی تبریک بگویند و عصر همان روز هم این کار را کردند!
تامل در مجموعه این مسیر نشان می دهد شاید بتوان گفت خود موسوی برای پیروزی در انتخابات وارد صحنه شده بود اما بخش بزرگی از اطرافیان او و مشخصا اعضای مرکزی احزاب کارگزاران، مشارکت و سازمان مجاهدین که اتفاقا تمامی آنها بعد از انصراف خاتمی با اکراه و انزجار تمام و فقط از سر ناچاری به موسوی پیوستند هدف دیگری داشتند و «فتنه» دقیقا همین جا شکل گرفت. این عده از مدت ها قبل می دانستندکه نه موسوی بلکه هیچ کس دیگر توان پیروزی در این انتخابات بر احمدی نژاد را ندارد و او رای خود را در اثر 4 سال تلاش بی وقفه پیشاپیش از مردم محروم و دردکشیده گرفته است. از دید این عده -که در ائتلافی استراتژیک با طرف خارجی برای برنامه ریزی های آینده شان به سر می بردند- حال که پیروزی در انتخابات ممکن نیست، باید ظرفیت های موسوی را به سمت دیگری سوق داد. ضرورتی نداشت این پروژه برای موسوی باز شود و نشد. او باید تصور می کرد در حال مبارزه انتخاباتی است و قطعا هم پیروز خواهد شد، منتها مسیری که برای او چیدند در واقع نه مسیر رقابت انتخاباتی بود و نه قرار بود به پیروزی ختم شود. درست برعکس، این عده به موسوی به عنوان فرصتی برای راه انداختن یک فتنه برای «اعتماد زدایی از مردم در داخل، و مشروعیت زدایی از دولت آینده در خارج» نگاه می کردند و این شدنی نبود الا اینکه موسوی انتخابات را ببازد و بعد اولا با توجه به روحیه ای که از او سراغ داشتند و ثانیا با اتکا به زمینه ای که پیش تر درباره حتمی الوقوع بودن پیروزی ساخته بودند او را به عرصه نزاع خیابانی با نظام بکشانند و ...
مسیری که مهندس موسوی در چند ماه منتهی به انتخابات طی کرد مسیر پیروزی نبود. همان ایام کسانی از دوستداران او با تعجب می گفتند برای پیروزی باید کارهایی کرد که مهندس نمی کند و کارهایی نباید کرد که اتفاقا هر روز از او سر می زند! طرح پیشاپیش و جدی بحث تقلب، به راه انداختن کمیته های صیانت از آرا، سازماندهی وسیع جوانان هوادار در قالب های مختلف و به خیابان آوردن آنها چند هفته قبل از انتخابات، ایجاد آشوب های خیابانی و امتناع از حتی یک موضع گیری صریح علیه کسانی که به نام اصلاحات و حمایت از او به مردم عادی و اموال عمومی آسیب می زدند، نشست و برخاست با گروه هایی که نه فقط با دولت بلکه با اساس انقلاب هم مسئله دارند، اختصاص رنگ سبز به هواداران، اعلام پیروزی قطعی در انتخابات در حالی که هنوز رای گیری ادامه داشت آن هم در حضور خبرنگاران خارجی و بعد از انتخابات هم راه اندازی تجمعات خیابانی غیر قانونی و ایجاد فرصت و زمینه برای دشمنان تا ماهی غرض خود از آب گل آلود فتنه صید کنند. این روند هیچ شباهتی به رفتار کسی که خود را بخشی از نظام سیاسی و متعهد به چارچوب های آن می داند و مشغول یک رقابت سالم است، ندارد. برعکس، دقیقا شبیه رفتار کسی است که می خواهد با اساس سیستم سیاسی درگیر شود.
نکته ای که این تئوری را تقویت می کند این است که تمام آن سازمانی که برای موسوی ساخته بودند و به او می گفتند بناست اعجاز کند، بعد از انتخابات به هیچ درد موسوی نخورد بلکه کاملا در اختیار پروژه افراطیون قرار گرفت. نمونه واضح داستان سازمان رای و کمیته های صیانت از آراست. این کمیته ها که در سراسر کشور جمعیتی بیش از 40 هزار نفر را شامل می شد قرار بود اسناد و مدارک و گزارش های مربوط به تخلف درانتخابات را جمع آوری کند. اکنون بهانه اطرافیان موسوی این است که با قطع شدن سیستم پیامک این مجموعه نتوانست کار خود را انجام دهد. این البته توجیهی مضحک بیش نیست. اعضای کمیته های صیانت از آرا که سایت رسمی مهندس موسوی عصر روز انتخابات نوشت در 80 درصد صندوق ها حضور دارند و مطابق آمار رسمی وزارت کشور تعداد آنها 40600 نفر بوده، قلم و کاغذ که همراه داشته اند و اگر آن روز به دلیل قطع شدن سیستم پیامک نتوانستند گزارشی به بالادستی های خود ارسال کنند، فردای آن روز حتما می توانستند گزارشات مکتوب خود را به ستاد موسوی ارائه کنند. در این صورت اگر هر عضو این کمیته ها فقط یک برگ می نوشت ستاد موسوی که ادعا می کند بیش از 10 میلیون تقلب در انتخابات صورت گرفته لااقل باید بالای 40000 برگ گزارش در اختیار می داشت، و حال آنکه از سوی این ستاد بیش از چند ده صفحه به مراجع رسمی ارائه نشد. آیا آقای موسوی هیچ از خود پرسیده است که هزاران نفر اعضای کمیته های صیانت از آرای ایشان پس چه می کرده اند که فردای انتخابات نتوانستند هیچ کمکی به او برای اثبات ادعای بزرگ تقلب میلیونی بکنند و نهایتا هم به لطیفه هایی مانند اینکه «به عملکرد دولت قبل از انتخابات اعتراض داریم نه به خود انتخابات» متوسل شدند؟! این پرسش جواب روشنی دارد. آقای موسوی باید توجه کنند که اعضای این کمیته ها اساسا انگیزه ای برای انجام وظیفه واقعی خود نداشتند و روز انتخابات هم در بسیاری از حوزه ها در آستانه غروب فراخوانده شدند تا به عنوان لیدرهای سازمان آشوب عمل کنند؛ ظاهر قضیه صیانت از آرا بود و باطن آن تدارک برای به وجود آوردن نیروهایی که بتوانند اعتراضات کف خیابان را رهبری کنند.
نتیجه این است که موسوی از ابتدا در دام قرار داشت. دامی که برایش پهن کردند اما آن را به شکل منزلگهی نیکو آراستند و او در آن اقامت کرد در حالی که تصور می کرد همه چیز به جانب امن و آسایش سیر می کند و حال آنکه باطن قضیه نقشه ای پیچیده بود. این آن چیزی است که نامش را «فتنه» نهاده ایم. کید و مکر پیچیده در زرورق واقعیت. این فتنه را قبل از هر کس مولای ما دید و اگر نبود مجموعه تدابیر رهبری قبل و خصوصا بعد از انتخابات بی گمان ابعاد آن بسیار فراتر از آن می رفت که اکنون هست. از این حیث همه ما و خصوصا دولت وامدار و مرهون عنایت و تدبیر آقاست. از این به بعد هم تنها یک راه وجود دارد که فتنه ها خاموش شود و کید دشمنان به خود آنها برگردد و آن تبعیت از امر رهبری است که به هنگام فتنه عین یقین است.
مهدی محمدی
یقین به وقت فتنه (یادداشت روز)
|